فرزندان ایران : مثبت بیندیشیم

این وبلاگ متعلق به مثبت اندیشان مى باشد .

فرزندان ایران : مثبت بیندیشیم

این وبلاگ متعلق به مثبت اندیشان مى باشد .

هیچوقت فراموش نکن؛
اگر حس روییدن در تو باشد;
حتی در کویر هم رشد خواهی کرد...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۸۱۴ مطلب با موضوع «انرژى مثبت» ثبت شده است

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۴۱
مریم سلیمانی

توی این دنیا چیزی به نام قانون جذب و میدان مغناطیسی وجود داره.

چیزهای خوب جذب آدم های خوب میشن.

چیزهای معمولی جذب آدم های معمولی.

هر چه اندیشه هات و تلاش هات بزرگتر باشه بیشتر خودت رو لایق آرزوها و اهداف بزرگتر میکنی.

زندگی معمولی و از روی نیاز مختص آدم های معمولیه و زندگی خوب و بدون نیاز، مختص افراد بی نیاز و بزرگ.

پس یاد بگیریم به جای کوچیک کردن و محدود کردن دنیامون، خودمون رو بزرگ کنیم.

دنیا گوش به فرمان ماست .

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۰۰ ، ۱۰:۴۴
مریم سلیمانی

ما خودمان با دست‌های خودمان دیوارهای سرد و سنگین مقابلمان را شکافتیم و به روزنه‌های امّید رسیدیم.

ما خودمان هم‌درد و انگیزه‌ی روزهای سخت خودمان بودیم و رسیدن روزهای خوب را به خودمان وعده دادیم و طاقت آوردنرا از خودمان وعده گرفتیم و طاقت آوردیم.

ما روزهای سخت را یک تنه حریف شدیم، یک تنه جنگیدیم، یک تنه درد کشیدیم و درد، از ما آدم دیگری ساخت. 

دیگران اما؛ هیچ‌گاه نفهمیدند چرا این آدم از یک جایی به بعد سکوت کرد و شبیه به قبل نشد...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۰۰ ، ۲۲:۳۰
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۰۳
مریم سلیمانی

سکوت کن ...

بگذار انسان ها تا تا انتهای قضاوت

اشتباهشان نسبت به آنچه هستی برود !!!

بگذار نیت های تو را اشتباه بگیرند ...

خیره نگاهشان کن ...

مگر چقدر مهم است درست شناخته شدن در  اذهان دیگران ،

وقتی آن ها از درونت بی خبرند !

چه فرقی میکند تو را فرشته خطاب کنند یا شیطان ؛

اگر این دنیا غریب است

تو آشنا بمون ...

تو پای خوبی هایت بمان !

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۰۰ ، ۱۲:۱۶
مریم سلیمانی

و در کنار تمام بی‌رحمی‌هاش، درس‌های خوبی برای ما و نسل‌های بعد از ما باقی گذاشت.

یادمان داد که جهان و جامعه و روابط و مناسبات آدم‌ها باهم، چیزی شبیه به مکعب روبیک است. محال است یک مهره در یک مکعب، حرکتی کند و کل مکعب، دچار اختلال یا تغییر نشود. 

ما همه‌مان با یک ریسمان نامرئی به هم وصلیم و این را کرونا خیلی خوب ثابت کرد. کرونا ثابت کرد که ما جزء‌های جدا ناپذیر از یک کلّیم، نمی‌شود در مجموعه‌ ماند و به عملکرد دیگران بی‌تفاوت بود، یا عملکردی اشتباه داشت، چون کل را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. کرونا ثابت کرد که ما همگی به هم مربوطیم! نمی‌شود روی کیفیت زیستن و مشکلات سایر مهره‌ها چشم بست، چون روی آرامش و کیفیت زیستن ما تاثیر مستقیم دارد.

ما یک مهره‌ی خیلی خیلی کوچک، مابین یک مکعب روبیک خیلی خیلی بزرگیم و بدون اینکه حواسمان باشد، بدجور روی هم تاثیر داریم. که حرکت اشتباه یک مهره‌ی اشتباه در چین، تمام دنیا را به هم ریخت! که حرکت اشتباه مهره‌های دیگری در همین حوالی، اوضاع را برای مایی که سر جامان نشسته و رعایت هم می‌کردیم، بدتر کرد. یاد گرفتیم که حواسمان به رفتارمان باشد، حواسمان به مشکلات هم باشد، به دردهای هم باشد، به اشتباهات هم باشد، ما خواسته یا ناخواسته، تاثیر داریم روی همدیگر، تاثیر داریم روی زندگی‌های همدیگر.

جهان یک مکعب روبیک بزرگ است با میلیاردها مهره‌ی متصل به هم،

این را کرونا خوب ثابت کرد.

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۰۰ ، ۱۲:۱۴
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۰۰ ، ۲۰:۴۶
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۰۰ ، ۲۰:۰۲
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۰۰ ، ۱۹:۵۹
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۰۴
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۰۳
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۰۰ ، ۰۰:۱۶
مریم سلیمانی

آدم هایی که با نشاط و قوی به نظر می رسند و شکایتی نمی کنند ، از همه ی ما ، خسته تر و بی پناه ترند !

آدم هایی که بی توقع و افراطی ، محبت می کنند و هوایِ دیگران را دارند ، بیشتر از بقیه ، محتاجِ حمایت و محبت اند !

آدم هایی که در کمالِ انسانیت و عشق ، گوشِ شنوایِ دردهایِ دیگرانند ، بیشتر از همه ، دردهایِ نا گفته دارند ،

و آدم هایی که محکم اند و همه مان تصور می کنیم "به هیچ کس نیازی ندارند" ، از همه ی ما تنها ترند ...

کاش دنیا کمی عادلانه بود !

اینجا هرچه آبرودار تر و با گذشت تر باشی ، محروم تر و بی پناه تری ...

اینجا از همه چیز ، به اندازه ی وقاحت و خودخواهی ات ، سهم می گیری !

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۰۰ ، ۱۲:۰۳
مریم سلیمانی

باور کنید تک تک آدم ها زخمی‌اند....

هرکس‌ درد خودش را دارد دغدغه‌ی خودش را دارد

مشغله‌ی خودش دارد

باور کنید...

ذهن‌ها خسته‌اند قلب‌ها زخمی‌اند

زبان‌ها بسته‌اند برای دیگران آرزو کنیم

بهترین‌ها را....راحتی را....

همه گم شده‌ایم

یاری کنیم همدیگر را تا زندگی برایمان لذتبخش شود..

آدم ها آرام آرام پیر نمیشوند..

آدمها در یک لحظه ..

با یک تلفن...با یک جمله ...با یک نگاه ... با یک اتفاق...

با یک نیامدن..بایک دیر رسیدن.بایک "باید برویم"..

وبایک "تمام کنیم" پیر میشوند

آدمها را لحظه ها پیر نمیکنند..آدم را آدم ها پیر می کنند.

سعی ڪنیم هوای دل همدیگر را بیشٺر داشته باشیم.

همدیگر را پیر نکنیم....

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۰۰ ، ۱۹:۳۰
مریم سلیمانی

به این ایمان دارم

که خداوند کنار هر دردی درمانی قرار داده

و اطمینان دارم

که هیچ دردی در این دنیا همیشگی نیست و پایانی دارد !

اما گاهی عمر زخم هایمان آنقدر طولانی میشود 

که به درد عادت میکنیم

و این بدترین نوع زندگی کردن است ..

یا بهتر است بگویم تدریجی مردن ..

و من جامعه وسیعی از انسان ها را میشناسم

که سالهاست به جای زندگی کردن میمیرند

و خود خبر ندارند !

مردن لزوما به معنای خوابیدن زیر خروارها خاک نیست !

تو هروقت زخمی داشته باشی ،

اما از سر عادت دردش را حس نکنی ،

مُردی ... !

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۰۰ ، ۲۰:۴۴
مریم سلیمانی

برای خودم چای می‌ریزم، زیر باریکه‌ی نور پنجره می‌نشینم، به جنجال گنجشک‌های خیابان گوش می‌کنم، نفس عمیقی می‌کشم و خوشحالم از اینکه هستم، که کسانی را دوست دارم، که کسانی دوستم دارند، که هدف دارم، که امیدوارم...

امیدوارم به رسیدن روزهای خوب‌تر، به اتفاقات خوب‌تر، به ملاقات آدم‌های خوب‌تر، خواندن کتاب‌های خوب‌تر، رفتن به مکان‌های خوب‌تر و داشتن هدف‌هایی خوب‌تر...

من امیدوارم به ساختن بهترین‌ها برای خودم و باور دارم که با گذار زمان، بزرگ‌تر، فهمیده‌تر، آرام‌تر و خوشبخت‌تر خواهم شد.

نسیم خنکی از شیار پنجره می‌دود بین موهام، یا کریمی از پشت شیشه مرا نگاه می‌کند و من چهار زانو نشسته‌ام در بطن سبزترین و آرام‌ترین دقایق زیستن.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۰۰ ، ۱۴:۰۵
مریم سلیمانی

آدم‌ها می‌آیند ، آدم‌ها می‌روند ؛ هر کسی که می‌آید چیزی برایت می‌آورد ، هر آن کس که می‌رود چیزی از تو را می‌بَرد ...

آدم‌ها می‌آیند ، آدم‌ها می‌روند ؛ سال‌ها بعد خواهی فهمید ، چیزی که از "تو" بر جای مانده ، "خودت" نیست ! تکه‌هایی است جمع شده از آدم‌هایی که آورده بودند و در ازایش آرام آرام تو را تکه تکه بُردند !

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۰۰ ، ۱۳:۵۰
مریم سلیمانی
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۰۰ ، ۱۳:۴۸
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۰۳
مریم سلیمانی

ما ماندیم و سالی جدید، سالی که قرار گذاشته ایم سال خوبی باشد.

سالی که به خودمان قول داده ایم خوب بسازیمش، حتی اگر زمین و زمانه سخت بگیرد، حتی اگر ویروس‌ها کمر به نابودی‌مان بسته باشند.

بیایید با هم عهد کنیم که امسال را به جز مهربانی و لبخند، چیزی برای دل‌های خسته‌ی هم نداشته باشیم .

نسل ما همدلی می‌خواهد، همراهی می‌خواهد، امید می‌خواهد .

کمی همدل باشیم و برای دل و جان یکدیگر، نویدبخش اتفاقات خوب ...

شاید دنیا دلش خواسته باز هم سخت بگیرد،

این من و توییم که نباید خودمان را از فرصتِ لبخند، از فرصت ساختن و امیدواری برای روزهای خوب‌تر محروم کنیم.

این من و توییم که نباید به بهانه ی تقدیر، زانوی سرد غم‌ها را بغل بگیریم.

می‌توان ساده هم شاد بود، حتی با یک گل، حتی با لبخند معصومانه‌ی یک کودک، حتی با شنیدنِ صدای نفس‌های عزیزانی که کنار مهربانی‌شان نفس می‌کشیم.

بیایید برای شادی و سلامتی هم دعا کنیم، آرزو کنیم، کمک کنیم.

شاید خدا دید، به انسانیت امیدوار شد؛ دستِ اتفاقات بد را گرفت و از سرزمین ما دورشان کرد.

شاید دوباره مثل نیاکان‌مان خوشبخت شدیم.

من ایمان دارم؛ اگر ما اراده کنیم، همه چیز درست خواهد شد، همه‌اش بستگی دارد به خودمان.

من دارم چراغ ذهن و جان این مردم را می‌بینم که دانه دانه شب‌های سیاهمان را روشن می‌کند.

دل من هم روشن است ؛

امسال، سال خوبی خواهد بود ... 🌱

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۰۰ ، ۱۳:۱۱
مریم سلیمانی

من امروز سبزه‌ای گره نزدم، گیاهی لگد نکردم، به درخت و بوته‌ای زخم نزدم، زباله‌ای در دل زمین و کنار آشیانه‌ی هیچ حیوان بی‌پناهی رها نکردم... به جایش دعا کردم که آدم‌های بهتری شویم... قول دادم خودم را به پوست خسته‌ و خاکستری زمین برسانم و تا جایی که در توان دارم، درخت بکارم، تا مگر به سهم خودم زمین را سبزتر کنم و آسمان را آبی...

طبیعت زخمی‌ست، زمین زخمی‌ست، آسمان زخمی‌ست، بیایید عهد کنیم که بعد از این، با طبیعت مهربان‌تر باشیم.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۰۰ ، ۲۳:۳۸
مریم سلیمانی

در آیین و تقویم زرتشتیان و ایرانیان باستان هر روز یک نام ویژه دارد
سیزدهمین روز در هر ماه به نام فرشته باران تیر(تیشتر) نام دارد
زرتشتیان پس از پایان نوروز در روز سیزده بدر (روز تیر از ماه فروردین)به باغ و دشت میروند و به شادی و بازی و گره زدن سبزه برای بر آورده شدن آرزوهایشان میپردازند و نوروز خود را به پایان میرسانند 
و برای درخواست باران به درگاه اهورامزدا نیایش میکنند و آرزوی سالی پر از باران و کشاورزی نیکو میکنند

در مورد نسبت دادن نحسی سیزدهم هیچ مناسبتی به ایرانیان ندارد و این اندیشه خرافی پس از یورش اسکندر گجستک و یونانیان به ایران اهورایی وارد ایران شد زیرا عدد سیزده نزد یونانیان نحس بوده است

آرزوی داشتن سیزده بدر نیکی را داریم

شاد و تندرست باشید
سیزده بدر خجسته🌹

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۰۰ ، ۲۱:۳۴
مریم سلیمانی

‌تمام روزهایی که می‌توانستم کنارت خوشبختی را بچشم، از نداشتن و نبودنت ترسیدم!

به جای آنکه یک دل سیر دل به بودنت بدهم، دلم را آشوب روزهایی کردم که میترسیدم برسد.

من سال‌ها قبل از آنکه نباشی مصیبت نبودنت را چشیده بودم. یک روز به خود آمدم و دیدم فقط یک ماه است رفتی، اما من به اندازه‌ی یک عمر درد کشیده و ترسیده‌ام.

همان‌جا بود که یاد گرفتم هرچه و هرکه را داری به بعدش فکر نکن، خوب نگاهش کن، خوب کنارش بخند و دل به خوشبختی ببند، بگذار غم همان وقتی که می‌رسد غمگینت کند، نه زودتر از آمدنش.

من دیر فهمیدم که چه نگران باشی و چه نه، اتفاقی که باید می‌افتد، پس چرا قبل از وقوعش خود را پیر کنی؟

چه بترسی و چه نه، غمی که قرار است برسد می‌رسد، پس با خیال راحت به امروزت فکر کن و نگذار زودتر از رسیدن چیزی که فقط احتمالش هست دنیا به کامت زهر شود.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۰۰ ، ۲۱:۳۳
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۰۰ ، ۲۱:۲۷
مریم سلیمانی

یه روزی میفهمی:

اونی که زود میرنجه زود میره، زود هم برمیگرده. ولی اونی که دیر میرنجه دیر میره، اما دیگه برنمیگرده ...

یه روزی میفهمی:

رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را می‏بره و از میانشون می‏گذره از بعضی آدم‏‌ها بگذری و برای همیشه قائله رنج‌آور را تمام کنی.

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، میفهمی

بزرگ‌ترین مصیبت برای یک انسان اینه که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته‌ باشه نه شعور لازم برای خاموش ماندن.

یه روزی میفهمی:

مهم نیست که چه اندازه میبخشیم بلکه مهم اینه که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود داره.

یه روزی میفهمی:

شاید کسی که روزی با تو خندیده‌رو از یاد ببری، اما هرگز اونی‌رو که با تو اشک ریخته، فراموش نکنی.

یه روزی میفهمی:

توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگ‌ترین هنر دنیاست.

یه روزی میفهمی:

از دردهای کوچیکه که آدم می‌ناله؛

ولی وقتی ضربه سهمگین باشه، لال می‌شه.

یه روزی میفهمی:

اگر بتونی دیگری رو همون‌طور که هست بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو کاملا واقعیه.

یه روزی میفهمی:

همیشه وقتی گریه می‌کنی اونی که آرومت میکنه دوستت داره اما اونی که با تو گریه میکنه عاشقته.

یه روزی میفهمی:

کسی که دوستت داره، همش نگرانته.

به خاطر همین بیشتر از اینکه بگه دوستت دارم میگه مواظب خودت باش.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۰۰ ، ۱۶:۰۹
مریم سلیمانی

به دشمنانمان‌ خوشیهای

 بزرگ عطا کن، تا دست بردارند 

از حسادت به دلگرمیهای

 کوچک زندگی ما...

 سلامت عقل و شرف داشتن را 

درکنار سلامتی جانهایمان محفوظ بدار

 تا از یادمان نرود :

انسانیت، درستی و گذشت را....

خدایا هرکه با ما بد کرد و بدی را نشانمان‌ داد

 تو خوبی را نشانشان بده

 و معجزه ی بزرگ محبت را‌..    

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۰۰ ، ۱۶:۰۲
مریم سلیمانی

و آدمی بزرگ می‌شود،

اما به مرور...

کم کم یاد می‌گیرد کاری به کار دنیا نداشته‌باشد و به هر اتفاقی واکنش نشان ندهد، کم کم یاد می‌گیرد کمی سخت باشد و با هر کنایه‌ای نرنجد و هر حرف و اشاره‌ای را به خودش نگیرد.

یاد می‌گیرد فاصله بگیرد از آدم‌هایی که کنارشان آرامش ندارد و کسانی را نگه دارد که از شادی و موفقیت و آرامش او خوشحال می‌شوند، کسانی که کنار آن‌ها آرام است و حال خوبی دارد.

کم کم یاد می‌گیرد کسی باشد که دوست دارد، نه کسی که دیگران از او انتظار دارند!

آدمی بزرگ می‌شود؛

آن هنگام که یاد می‌گیرد جهان از ذهن و قلب خودش شروع می‌شود و شروع می‌کند به دوست داشتن خودش، دیگر خودش را با کسی مقایسه نمی‌کند و تفاوت‌ها را می‌پذیرد.

آن هنگام که آرامش، اولویت اولش می‌شود و تمام گام‌ها و ارتباطات و اهدافش را بر اساس همان تنظیم می‌کند.

آدمی بزرگ می‌شود آن هنگام که یاد می‌گیرد خوب باشد بدون توقع و مهربانی کند بدون منت، که دور باشد اما برای هیچ‌کس بد نخواهد و آرامش جهان هیچ‌کس را به هم نریزد.

آن هنگام که از جهان، چیز زیادی نخواهد، فقط بخواهد در جوار دلخوشی‌های کوچک و ساده‌ای که دارد، آرام باشد...

آدمی بزرگ می‌شود

اما به مرور...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۰۰ ، ۲۲:۰۲
مریم سلیمانی

گاهی وقتا فراموش کن کجایی، به کجا رسیدی و به کجا نرسیدی،

گاهی وقتا فقط زندگی کن... 

یاد قولهایی که به خودت دادی نباش،

یه وقتایی شرمنده خودت نباش، 

تقصیر تو نیست

تو تلاشتو کردی اما نشد...

یه وقتایی جواب خودتو نده

هر چی پرسید: چرا اینجای زندگی گیر کردی لبخند بزن و بگو کم نذاشتم اما… نشد

یه وقتایی فقط از زنده بودنت لذت ببر...از بودن کنار کسانی که دوستشان داری و دوستت دارن...از طلوع خورشید از صدای آواز قمری ها...از باد...باران از همه لذت ببر...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۰۰ ، ۱۶:۲۵
مریم سلیمانی

برای سال جدیدت آرزوی تحول دارم.

آرزو می‌کنم که زندگی و جهانت به سوی سبز شدن متحول شود و حال دلت به احسن‌ترین حال‌ها برسد. آرزو می‌کنم که درتمام روزهای پیش رو، حال خودت و حال جهانت خوب باشد.

آرزو می‌کنم سلامت بمانی و هرکجا گفتند "چه خبر"، با لبخند بگویی "سلامتی" اما نه از روی عادت، که از روی آگاهی...

آرزو می‌کنم روزهای تلخ گذشته، در گذشته‌ها جا بمانند و جز یاد و خاطره‌ای برای عبرت، چیزی از آن‌ها باقی نمانَد.

آرزو می‌کنم بیفتد برایت تمام اتفاقات خوبی که سال‌هاست آرزوی افتادنشان را داری و آدم‌هایی در زندگی‌ات بمانند کهلایق‌اند به حضور و لبخندهای تو.

آرزو می‌کنم شادترین و بدون تشویش‌ترین روزها را پیش رو داشته باشی و همراه با ساقه‌های سبز گیاه، سبز شوی وهمراه با شکوفه‌های بهاری نویدبخش امّید باشی برای تمام آدم‌ها.

آرزو می‌کنم آدم‌های خوب‌تری شویم و جهان جای زیباتری شود برای زیستن...

آرزو می‌کنم ببینمت به زودی وقتی که تلخی‌ها تمام شده‌اند و تو با لبخند و آرامشی عمیق، میان سبزترین کوچه‌های بهار،بدون دلواپسی، قدم می‌زنی، آفتاب دارد بی‌منت می‌تابد، شاخه‌های سبز با نوازش‌ِ دستان باد می‌رقصند و صدای گوینده‌یرادیو در تمام خیابان پیچیده که دارد بدون وقفه از خبرهای خوب می‌گوید و آدم‌ها در گوشه گوشه‌ی شهر، جشن شکرگزاریو لبخند می‌گیرند.

آرزو می‌کنم امسال سال ما باشد، سال همه‌ی ما...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۹ ، ۲۳:۵۵
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۹ ، ۱۴:۴۹
مریم سلیمانی

طبیعت، یک عاشق کاملا واقعی است 

چرا که هرگز خود را تکرار نمی‌کند 

دو پاییز همرنگ، دو بهار همسان، دو تابستان همگون، دو زمستان مثل هم، هرگز، در تمام طول حیات انسان پیش نیامده است.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۹ ، ۱۱:۱۱
مریم سلیمانی

رسم هفت سین تا بدست ما برسد خطرها از سر گذرانده، مصیبت ها دیده، غصه ها خورده. پیشینیان ما جنگها دیدند، قحطی و بیماری دیدند. آمدن و رفتن عرب و مغول دیدند. به زمین افتادن قهرمانانشان را دیدند، طاعون دیدند. گذشتگان ما زمستانهای طاقت فرسا از سر گذراندند، اشک فراوان ریختند، رخت سیاه بسیار پوشیدند. با این همه هر نوروز نشستند سر هفت سین. نشستند تا این پیام را به من و شما و آیندگانشان و آیندگان ما برسانند که زندگی در نهایت پیروز خواهد شد، که روشنایی بر تیرگی چیره خواهد شد، که شیشه اندوه شکستنی است

که یکروز حال ما هم دوباره خوش خواهد شد، که روز و روزگار نو خواهد شد. ❤️

قوی باش.💪

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۹ ، ۱۴:۱۲
مریم سلیمانی

می‌خواهم قبل از اینکه سال، نو شود، ذهنم را نو کنم. شروع کرده‌ام به بخشیدن، دارم یکی یکی مرور می‌کنم و می‌بینم خیلی جاها اغراق کرده‌ام در اشتباهات و خطای آدم‌ها. که خیلی حرف‌ها و رفتارها ارزش اینهمه حرص خوردن و به خاطر سپردن نداشته و من چقدر بی‌دلیل بار اندوه‌ به دوش کشیده‌ام سال‌ها! حالا که خوب فکر می‌کنم؛ آدم‌هایی که از آن‌ها فراری بوده‌ام، آنقدرها بد نبودند که نشود دوستشان داشت و حرف‌ها و کنایه‌هاشان آنقدرها زننده و غیرقابل تحمل نبوده که نتوان کنارشان نشست، همه چیز را نادیده گرفت و یک فنجان چای نوشید. دارم خشم و نفرتی که سال‌های زیادی در دلم لایه لایه روی هم رسوب شده را دور می‌ریزم و جای خالی آن‌ را با عشق‌های بدون حساب پر می‌کنم. چقدر سطحی‌نگر بوده‌ام پیش از این و چه کودکانه آدم‌ها را قضاوت کرده و آن‌ها را پشت دیوار قهر و غرورم رها کرده‌ام. که با کوچکترین واکنشی دور آن‌ها خط کشیده‌ام به آسانی...

دارم مرور می‌کنم و می‌بخشم و خالی می‌کنم دلم را از هرآنچه باعث رنجش من می‌شده و مرا آزار می‌داده بیهوده.

و می‌بخشم خودم را برای تمام روزهایی که با دلگیر شدن‌های مدام و قضاوت‌های بی سر و ته، فرصت خوشبختی و آرامش را از خودم دریغ می‌کردم.

سال دارد نو می‌شود و من از خودم آدم دیگری خواهم ساخت.

آدمی که نمی‌رنجد از آدم‌ها و حرص نمی‌خورد و دلگیر نمی‌شود و لبخند می‌زند.

آدمی که به جهان و موجودات و آدم‌ها عشق می‌ورزد.

آدمی که دلش خواسته بخندد و ببخشد و شاد باشد.

سال دارد نو می‌شود و من دلخوشم به این ‌که تغییر می‌کنم...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۹ ، ۰۰:۰۶
مریم سلیمانی

عادت، ناجوانمردانه‌ترین بیماری‌ست

 زیرا هر بداقبالی را به ما می‌قبولاند، هر دردی را و هر مرگی را.

در اثر عادت، در کنار افراد نفرت‌انگیز زندگی می‌کنیم، به تحمل زنجیرها رضا می‌دهیم، بی‌عدالتی‌ها و رنج‌ها را تحمل می‌کنیم. 

به درد، به تنهائی و به همه چیز تسلیم می‌شویم.

عادت، بی‌رحم‌ترین زهر زندگی‌ست.

 زیرا آهسته وارد می‌شود، در سکوت، کم‌کم رشد می‌کند و از بی‌خبری ما سیراب می‌شود و وقتی کشف می‌کنیم که چطور مسموم آن شده‌ایم، می‌‌بینیم که هر ذرۀ بدن‌مان با آن عجین شده است، می‌بینیم که هر حرکت ما تابع شرایط اوست و هیچ داروئی هم درمانش نمی‌کند.

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۹ ، ۱۵:۲۶
مریم سلیمانی

 شروع دوباره:

به طبیعت نگاه کنید.

 هیچ چیز ثابت ثابت نمی‌ماند.

 چرا شما باید بمانید؟!

 خردمندانه از تغییرات استفاده کنید.

‌مثل یک قهرمان ورزشی، نتیجه بازی باخته را عوض کنید.

 چیزهای مهم را نگه دارید.

 چیزهایی را که مهم نیستند دور بریزید.

 اهدافی را مشخص کنید.

 از نو شروع کنید...

زندگی زیباست .❤️❤️

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۹ ، ۱۰:۳۷
مریم سلیمانی

همیشه، صبر کردن، بخشیدن، ماندن و تحمّل کردن، به این معنا نیست که همه چیز درست می‌شود.

 لازم است گاهی وقت‌ها دست از این تظاهر کردن برداری، دست بکشی از بخشیدنِ کسی که هیچ وقت، بخشیدنت را نفهمیده، ﺗﺎ یک ﺑﺎﺭ هم او، ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶِ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ.

 وقتی می‌مانی و می‌بخشی، فکر می‌کنند رفتن را بلد نیستی.

ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁدم‌ها، ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬکر ﺷﺪ.  

ﺁﺩم‌ها ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ‌ﻣﺎﻧﻨﺪ . یک جا، ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ‌ﺭﻭﻧﺪ...  

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۹ ، ۱۸:۴۲
مریم سلیمانی

عالی بودن را برای خودمان همیشه تکرار کنیم تا عالی شویم. ما هرچه می گوییم و هر چه به زبان می آوریم همان می شود. 

ذهن ما چیزی را می سازد که می گوییم. افکار ما می تواند یک بیابان خشک را به گلستانی تبدیل کند.

آدم های سالم دنیایی از افکار عالی دارند و ذهن خود را خوشحال و سالم نگه می دارند. برای همین همیشه شاد و خونسرد و مهربان هستند.

ذهن سالم موفقیت به همراه دارد. 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۱۷
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۱۴
مریم سلیمانی

همسرم معلم کلاس اول دبستانی است در شهر پردیس تهران. چون آموزش امسال مجازی است عملا من هر روز در کلاس آنها حضور دارم. گاه در رختخواب، گاه به حالت مطالعه، در حالی که دل و ذهنم در همان کلاس اول است...
همسرم کلافه است از آموزش مجازی و سختی‌ها و‌مشکلاتش، و من لذت می‌برم که هر روز نسل آینده را می‌بینم و امیدوارتر می‌شوم. دانش‌آموزان جدید جرئت پرسیدن دارند و تا جواب قانع کننده نشنوند آرام نمی‌شوند. نسل جدید مقهور نیست، نسل جدید ترسو نیست...
 خانم چرا می‌نویسیم خواهر می‌خوانیم خاهر؟! چه اشکالی دارد بنویسیم خاهر!
 خانم چرا خورشید را خُرشید نمی‌نویسیم؟
 خانم چرا...
تازه هنوز به درس صاد و ضاد و طا و ظا و ذال نرسیده‌اند...
اجازه می‌خواهم این وسط خاطره‌ای که برای خودم بسیار مهم بوده از آلمان بگویم؛
سال‌ها پیش چند روزی آنجا بودم.
در شهر کلن آلمان قصد عبور از بزرگراهی را داشتم که از هر طرف بزرگراه حداقل چهار باند خودرو در حال تردد بود. در محل تعیین شده برای عبور عابر پیاده ایستاده بودم ولی چراغ عابر سبز نمی‌شد.
یک دوچرخه سوار که مثل من قصد عبور از عرض اتوبان را داشت، رسید. کلیدی را فشار داد، چند ثانیه بعد چراغ برای ما سبز شد و برای خودروها قرمز. بیشتر از پنجاه خودرو ایستادند تا ما دو نفر رد شویم، و رد شدیم. مکانیسم آن را فهمیدم. با گذشت ساعتی، قصد برگشت داشتم. من تنها بودم و دوچرخه سوار نبودش. هیچ کس دیگر هم اضافه نشد.
من خجالت می‌کشیدم آن دکمه را فشار دهم تا ده‌ها خودرو متوقف شوند برای اینکه "من" رد شوم. چندین دقیقه ایستادم تا شاید کسی اضافه شود که نشد. نم‌نم باران هم شروع شد.
بالاخره دل به دریا زدم و دکمه را فشردم. یک دقیقه بعد چراغ برای ماشین‌ها قرمز شده بود و چراغ برای "تنها من" سبز بود. هر دو مسیر رفت و برگشت اتوبان خودروها ایستاده بودند و من با صورتی قرمزتر از چراغ راهنمایی خودروها، و با احساس شرمندگی و عجله رد می‌شدم. آنقدر سریع که وسط راه نزدیک بود زمین بخورم و یادم هست رانندۀ مهربانی اشاره می‌کرد چرا عجله می‌کنم!
همانجا من متوجه شدم زمین تا آسمان با آدم‌های اطراف فرق می‌کنم! من برای "خودم" احترام قائل نبودم. من آنقدر در آموزه‌های اجتماعی و دینی تواضع را تمرین کرده بودم که فکر می‌کردم "تشخص" نوعی خودخواهی است! من آمادۀ تحقیر بودم، چه از سوی حاکمیت چه از سوی هر قدرتمندی!
من حتی خدا را هم به زور پذیرفته بودم، از ترس جهنمش!!
من یک بیمار بودم، که "دیده نشدنم" را و مرگ تدریجی‌ام را، عادت کرده بودم!
من رعیت بودم، نگران خوردن توسری از قدرتمندان، و من خودم را باور نداشتم.
اما این روزها در کلاس درس به وضوح می‌بینم نسل جدید دیگر مثل ما، ظلم را تقدیر خود نمی‌داند، نسل جدیدی خودش را محق می‌داند. سینه‌اش را جلو می‌دهد و با جدیت، همان را که می‌خواهد فریاد می‌کند. زیر بار هر دستوری نمی‌رود.
و حتی از همان اروپایی‌ها حق و حقوق خود را بیشتر می‌شناسد!
من هر روز می‌بینم دانش‌آموزان جدید چقدر شخصیت دارند، و شک ندارم این نسل سرنوشت کشور را عوض می‌کند.
نسلی که گول داستان‌های ساختگی ما را نمی‌خورد. نمی‌پذیرد این دنیا بدبخت باشد تا شاید آن دنیا خوشبخت شود، شاید!
نمی‌پذیرد هر کسی حق دارد برایش تعیین تکلیف کند. نمی‌پذیرد حتی معلمش خارج از برنامه درسی چیزی از او بخواهد.
شاید معجزۀ فضای مجازی است
شاید عکس العملی است به بی‌ارادگی ما
نمی‌دانم ولی مهم نیست.
مهم آنست که که ما با نسلی خلاق، نسلی جدی، نسلی اهل تحقیق، نسلی اهل تعقل،  اهل دقت، و مهمتر از همه اینها نسلی که "خودشان" را می‌بینند. و مهم می‌دانند، طرف شده‌ایم.
این نسل برایش خنده‌دار است که قیم داشته باشد، که کسی صلاح او را بیشتر از خودش بشناسد.
این نسل بزودی همه چیز را در دست خواهد گرفت. مگر ما و مقاماتی که با خرافات بزرگ شده‌ایم، چقدر می‌خواهیم عمر کنیم...
مگر فرهنگ غلط "عدۀ اندکی درستکار و عده زیادی گمراه" چقدر می‌خواهد باقی بماند؟! آینده خیلی زیبا خواهد بود
شک ندارم نسلی که خودش را می‌بیند
نسلی که قدر خودش را می‌داند نسلی که با صدای بلند می‌گوید هست...
نسلی خواهد بود که ما را نجات خواهد داد. نسلی که حاضر است...آینده‌ای که با پلک بر هم زدنی می‌رسد آیندۀ زیبا! بسیار زیبامنتظر کشور ماست.
چه به آینده دلگرم می‌شویم با صدای این وروجک‌های آینده ساز ☘️
 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۹ ، ۱۶:۵۴
مریم سلیمانی

غم هم دوره‌ای دارد. همیشه که قرار نیست غمگین باشم!

فصل درد که شد؛ غم که از راه رسید؛ به جای انکار و گریز، می‌ایستم مقابلش و در کمال آرامش از آن عبور می‌کنم.

به منزله‌ی دریاست غم. که هرچه دست و پا بزنی، غرق‌تر می‌شوی و هرچه بیشتر جار و جنجال کنی، غم‌های بیشتری می‌بلعی. باید خودت را رها کنی تا یا غم از تو عبور کند یا تو از غم. که یا دریا خشک شود یا تو شنا کنی و خودت را به سطح آب برسانی. اما گریز و انکار، تو را غرق‌تر و شرایط را برای تو بدتر می‌کند.

قرار نیست فصل دردهای من همیشگی باشد، همانطور که فصل لبخندهام!

من پذیرفته‌ام که هر فصلی از آدم، مقدمه‌ی فصل دیگری‌ست از او، باید با آغوش باز بپذیرم زمستان را، که همانا زمستان، آبستن بهار است و در دلِ هر دانه‌ی برف، ذره‌ی باروری‌ست در انتظار رویش.

باید بپذیریم سردیِ برف‌های زمستان، خونی‌ست برای رگ‌های تشنه‌ی بهار.

این طبیعت درخت است که تاریکیِ یک پاییز و زمستان را به استخوان، لمس کند تا به روشنای بهار برسد. که خشکی و بی‌برگی، مقدمه‌ایست برای شکفتن.

شادی دوره‌ای دارد و غم هم دوره‌ای،

و ما زنده‌ایم به همین حقیقت آشکار؛ "که می‌گذرد" ...🌱

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۹ ، ۱۰:۲۷
مریم سلیمانی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۹ ، ۱۰:۲۲
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۹ ، ۱۸:۳۶
مریم سلیمانی

اگر کسی چیزی را که در شرف رسیدن به آن باشد از دست بدهد (چیزی که بارها برای خودم اتفاق افتاده) در نهایت می آموزد که هیچ چیز به او تعلق ندارد؛

و اگر هیچ چیز به من تعلق ندارد پس نباید اوقاتم را صرف محافظت از چیزهایی کنم که مال من نیست.

بهتر است به گونه‌ای زندگی کنم که انگار همین امروز نخستین و آخرین روز زندگی من است.

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۹ ، ۱۴:۵۸
مریم سلیمانی

همیشه هم به مقصد فکر نکن! به اینکه حتما باید هر روز، قدم مثبتی برداشته‌باشی، به هرقیمتی که شده...

همیشه هم به تلاش و تکاپوی مطلق فکر نکن، به اینکه باید هر روز تلاش کرده‌باشی، بدون هیچ وقفه‌ای...

همیشه هم خودت را برای رسیدن به هدف‌ها و مقصدها تحت فشار نگذار، گاهی پنجره را باز کن تا بادی به سر و صورتت بخورد، آسمان را نگاه کن که چه آرام و سر به زیر و بی‌انتهاست، و پرنده‌ی کوچکی که چه بی‌خیال و خوشبخت، در وسعت بی‌انتهای آن می‌رقصد.

چشمانت را ببند و نفسی عمیق بکش و با خودت بگو؛ "قرار نیست تمام روز و سال و ماه و هفته‌ام را به موفقیت مطلق فکر کنم، آنقدر که از هیچ‌ چیز لذت نبرم" ، گاهی مشغولیت‌های زندگی را از لیست اولویت‌هایت خارج کن، رها شو در آرامش محض و از رهایی‌ات لذت ببر... 

گاهی به این فکر کن که آمده‌ای تا زندگی کنی، که خوشحال باشی، و سرخوشانه و بدون خیال، مسیر رویاهای خودت را دنبال کنی.

گاهی فقط به این فکر کن که آرام باشی.

فقط همین...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۹ ، ۱۴:۵۳
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۴۱
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۹ ، ۱۹:۳۸
مریم سلیمانی

🌱بهار که می رسد، درختان دیگر برف های سر شاخه ها را به یاد ندارند و فقط به عشقبازی با شکوفه های بارور مشغولند. از همین امروز از درختان یاد بگیر، عاشقانی که به خواست طبیعت تن می دهند.

آدم های بیخودی و فکرهای منفیِ زندگی ات را دور بریز و خودت را به یک فنجان چای بهارنارنج دعوت کن.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۹ ، ۱۴:۵۶
مریم سلیمانی

آرزو کن و بهترین‌ها و بزرگ‌ترین‌ها را بخواه! 

شاید بزرگ‌ترین آرزوی تو، کوچک‌ترین معجزه خداوند باشد. 

آرزو کن و بخواه که آرزوی دیگران برآورده شود.

شاید برای اجابت آرزوی همسایه‌ات، «فقط» یک آمین کم باشد. 

آرزو کن و نگران تقدیر و سرنوشت از پیش نوشته شده‌ات نباش!

شاید تقدیر شده باشد هر چه تو خواستی!

آرزو کن! نه تنها برای خودت که برای دیگران، برای کسی که دو سه تا کوچه آنسوتر زندگی می‌کند و هیچگاه ندیدی‌اش

شاید او نیز در حال آرزو کردن برای توست. بگذار خوبی بدون پاسخ نماند.

آرزو کن! اما شادمانه و با احساس خوشبختی آرزو کن!

شاید کف آرزوهای تو، سقف آرزوهای دیگری باشد. 

و در آخر آرزو کن! اما فقط آرزو نکن!

هستی، به شایستگی‌هایت پاسخ می‌دهد

نه فقط به آرزوهایت

پس، شایسته آرزوهایت باش...🙏

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۹ ، ۱۵:۳۵
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۹ ، ۱۵:۲۴
مریم سلیمانی

هرچه توضیح بود، به تو داده‌ام، هرچه تلنگر بود زده و هرچه گوشزد بود، کرده‌ام. از اینجا به بعد آزادی.

فکر می‌کنم خوب و بد و باید و نبایدها دستت آمده و در حد قابل قبولی قدرت تشخیص و تصمیم‌ پیدا کرده‌ای. امیدوارم تصمیم‌های خوب و کارآمد بگیری و قبل از تصمیماتت خوب فکر کنی و تمام جوانب را سنجیده‌باشی.

فرزندم! اینکه اهرم کنترلم را از روی تو بر می‌دارم به این معنا نیست که تو از اینجا به بعد تنهایی، نه! من باز هم حواسم به تو هست که زمین نخوری، که اگر زمین خوردی دستانت را بگیرم و بلندت کنم، که اگر بلندت نکردم حواسم باشد که انگیزه‌ی کافی برای بلند شدن داشته‌باشی. حواسم به تو هست که کِیف کنی و از مسیر هموار یا ناهموار زندگی‌ات نهایت لذت را ببری.

از اینجا به بعد را می‌سپارم به خودت، به دنیا و آدم‌ها و من ثابت کن که آزادیِ اراده و اختیار، خوب است. که تجربه کردن و یادگرفتن خوب است. که خوب است آدم‌های اطرافمان را راهنمایی کنیم، نه کنترل! که دستشان را بگیریم، نه مچشان را! که حواسمان باشد زمین نخورند، نه اینکه منتظر باشیم زمین بخورند تا حق به جانبانه بگوییم؛ دیدی گفتم! که من بیزارم از این جماعت دیدی گفتم‌ها، که بیزارم از این مچ‌گیرها و کنترل کننده‌ها. از آن‌ها که محدود می‌کنند و اعتقادی به اراده و اختیار ندارند.

همان‌ها که معتقدند آدم‌ها جنبه‌ی آزادی ندارند.

فرزندم! تو ثابت کن اشتباه می‌کنند، تو ثابت کن ارزشش را داری، که مطمئنم داری... عزمت را جزم کن، کفش‌های آهنینت را بپوش و به سمت خوشبختی و حال خوب و موفقیتت قدم بردار.

فرزندم! تو آزادی، اما فراموش نکن بزرگترین هدف‌های تو اول انسانیت و بعد موفقیت باشد،

که انسانیت خودش به تنهایی،یکی از بزرگترین موفقیت‌هاست.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۴۱
مریم سلیمانی