فرزندان ایران : مثبت بیندیشیم

این وبلاگ متعلق به مثبت اندیشان مى باشد .

فرزندان ایران : مثبت بیندیشیم

این وبلاگ متعلق به مثبت اندیشان مى باشد .

هیچوقت فراموش نکن؛
اگر حس روییدن در تو باشد;
حتی در کویر هم رشد خواهی کرد...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۸۱۶ مطلب با موضوع «انرژى مثبت» ثبت شده است

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۹ ، ۱۵:۲۴
مریم سلیمانی

هرچه توضیح بود، به تو داده‌ام، هرچه تلنگر بود زده و هرچه گوشزد بود، کرده‌ام. از اینجا به بعد آزادی.

فکر می‌کنم خوب و بد و باید و نبایدها دستت آمده و در حد قابل قبولی قدرت تشخیص و تصمیم‌ پیدا کرده‌ای. امیدوارم تصمیم‌های خوب و کارآمد بگیری و قبل از تصمیماتت خوب فکر کنی و تمام جوانب را سنجیده‌باشی.

فرزندم! اینکه اهرم کنترلم را از روی تو بر می‌دارم به این معنا نیست که تو از اینجا به بعد تنهایی، نه! من باز هم حواسم به تو هست که زمین نخوری، که اگر زمین خوردی دستانت را بگیرم و بلندت کنم، که اگر بلندت نکردم حواسم باشد که انگیزه‌ی کافی برای بلند شدن داشته‌باشی. حواسم به تو هست که کِیف کنی و از مسیر هموار یا ناهموار زندگی‌ات نهایت لذت را ببری.

از اینجا به بعد را می‌سپارم به خودت، به دنیا و آدم‌ها و من ثابت کن که آزادیِ اراده و اختیار، خوب است. که تجربه کردن و یادگرفتن خوب است. که خوب است آدم‌های اطرافمان را راهنمایی کنیم، نه کنترل! که دستشان را بگیریم، نه مچشان را! که حواسمان باشد زمین نخورند، نه اینکه منتظر باشیم زمین بخورند تا حق به جانبانه بگوییم؛ دیدی گفتم! که من بیزارم از این جماعت دیدی گفتم‌ها، که بیزارم از این مچ‌گیرها و کنترل کننده‌ها. از آن‌ها که محدود می‌کنند و اعتقادی به اراده و اختیار ندارند.

همان‌ها که معتقدند آدم‌ها جنبه‌ی آزادی ندارند.

فرزندم! تو ثابت کن اشتباه می‌کنند، تو ثابت کن ارزشش را داری، که مطمئنم داری... عزمت را جزم کن، کفش‌های آهنینت را بپوش و به سمت خوشبختی و حال خوب و موفقیتت قدم بردار.

فرزندم! تو آزادی، اما فراموش نکن بزرگترین هدف‌های تو اول انسانیت و بعد موفقیت باشد،

که انسانیت خودش به تنهایی،یکی از بزرگترین موفقیت‌هاست.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۴۱
مریم سلیمانی

و . . . زندگی با تمام دردهایش،  

هنوز هم زیباست"

هنوز هم خورشید،  لبخند می‌زند،

زمین می‌رویانَد

امید، زیباست،

 عشق، زیباست، شکفتن، زیباست،  و زندگی...

آه، زندگی  با تمام دردهایش، هنوز هم زیباست...! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۹ ، ۱۱:۰۲
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۹ ، ۱۸:۴۹
مریم سلیمانی

نَه با کسی بَحث کن، نه از کسی اِنتقاد کن. هرکی هرچی گفت بگو حَق با شماست و خودت را خَلاص کن .

آدم‌ها عقیده‌اَت را که می‌پُرسند، نظرت را نِمی‌خواهند، می‌خواهند با عقیده‌یِ خودشان موافقَت کنی .

بَحث کردن با آدم‌ها بی‌فایده است.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۹ ، ۱۷:۲۷
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۵۷
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۵۷
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۹ ، ۱۴:۲۱
مریم سلیمانی

  اگر افراد می‌توانستند یاد بگیرند که، آنچه برای من خوب است، لزومی ندارد که برای دیگران هم خوب باشد، آنگاه دنیای شاد و خوشایندتری می‌داشتیم. تئوری انتخاب به ما می‌آموزد که دنیای مطلوب من، اساس زندگی من است نه اساس زندگی دیگران. 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۹ ، ۱۴:۱۹
مریم سلیمانی

یک گل کاکتوس قشنگ توی خونه ام داشتم، 

اوایل بهش میرسیدم قشنگ بود و جون دار، کم کم فهمیدم با همه بوته هام فرق دارد خیلی قوی بود، صبور بود، اگر چند روز بهش نور و آب نمیدادم هیچ تغییری نمیکرد منم واسه همین خیلی حواسم بهش نبود بخاطر اینکه خیلی قویه و چیزش نمیشه. هر گلی که خراب میشد، میگفتم کاکتوس چقدر خوبه هیچیش نمیشه، اما باز هم بهش رسیدگی نمی کردم...

تا اینکه یه روز رفتم سراغش دیدم خیلی وقته که خشک شده، ریشه اش از بین رفته و فقط ساقه هایش ظاهرش را حفظ کرده. قویترین گلم را از دست دادم چون فکر میگردم خیلی قویه و مقاوم...

مواظب قویترین های زندگی مان باشیم، ما از بین رفتنشونو نمی فهمیم چون همیشه یه ظاهر خوب دارند...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۹ ، ۱۴:۱۳
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۹ ، ۱۴:۱۱
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۹ ، ۲۰:۲۹
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۹ ، ۱۷:۰۵
مریم سلیمانی

ممکنه که ناامید شده باشی اما خبر خوب اینکه خداوند از تو ناامید نخواهد شد و همواره کنار تو ایستاده است تا تو را بلند کند و قدم، هایت را هدایت کند. عظمت خدای هرکس به اندازه مغز اوست. به بیان دیگر، بزرگی خداوند به قدر شایستگی اوست.  

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۹ ، ۱۷:۰۵
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۹ ، ۱۸:۴۷
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۹ ، ۱۸:۴۴
مریم سلیمانی
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۹ ، ۱۸:۴۲
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۱۱
مریم سلیمانی

مردم از ترسوها خوششان نمی‌آید‌،

اگرچه خودشان چندان هم شجاع نیستند‌. 

آنها از ضعیف و ناتوان بیزارند‌. 

اگرچه خودشان هم کمتر قوی و توانا هستند‌. 

این مردمی که من دیده‌ام خود به خود حامی قدرت هستند.

پشت کسی هستند که توانا باشد‌. 

اما اگر آن قدرت ضعیف شود‌، 

مردم خود به خود از او دور می‌شوند . 

اگر قدرتی که می‌پسندند از پا در بیاید،

آنوقت همین مردم لگدش می‌کنند و از رویش می‌گذرند‌، 

همین مردم...!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۰۷
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۰۴
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۹ ، ۲۱:۰۲
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۹ ، ۲۱:۲۹
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۴۰
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۹ ، ۱۱:۳۹
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۴۲
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۳۹
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۳۸
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۹ ، ۱۶:۳۶
مریم سلیمانی
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۹ ، ۱۶:۳۵
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۹ ، ۱۶:۳۳
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۴۳
مریم سلیمانی

امروزت را همین امروز ، زندگی کن!

و همین امروز برای آرزوهایت تلاش کن ...🌸

حسرت ، یعنی در گذشته جا مانده ای ،

و نگرانی یعنی ، اسیرِ آینده ای شده ای که هنوز نرسیده و اتفاقاتی که هنوز نیوفتاده!💞

آینده ای که شاید نرسد

و اتفاقاتی که شاید نیوفتد!

بیخیالِ چیزهایی که نبودنشان کیفیتِ بودنت را کم می کند🌸

آرامش و لبخند را در آغوش بگیر و امروز را همان جوری که دوست داری زندگی کن ...💞

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۹ ، ۰۰:۵۹
مریم سلیمانی

و انگار تمام اتفاق های آن روزتان بر خلاف میل شماست

این را فراموش نکنید که هیچکس به شما وعده نداده است که زندگی شما بدون مشکل خواهد بود!

بدون روزهای سخت ،

شما هیچوقت قدر روزهای خوب رو نمیدونید!

یک نفس عمیق بکشید،

و به خود بگویید

این فقط یک روز بد است، نه یک زندگی بد!!!!!

یادت بماند که،

مردم همانقدر شاد هستند که ذهنشان را به سمت شادی می برند.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۹ ، ۱۲:۱۸
مریم سلیمانی

آدم‌های معروف که می‌میرند، مرگ خودش را در حجم وسیعی نشان می‌دهد و روزگار، قدرتش را به رخ آدمیزاد می‌کشد.

آدم‌های معروف که می‌میرند اثباتی بر این حقیقت است که مرگ برای همه چهره‌ی یکسانی دارد، که همه از فقیر و غنی و خاص و عام، دیر یا زود، رفتنی‌اند.

انگار مرگ صورتش را می‌آورد جلو، توی چشم‌هایت زل می‌زند و آرام در گوشت زمزمه می‌کند؛

می‌بینی؟ قدر هرلحظه‌ات را بدان آدمیزاد! که بعد از خدا من از هرچیز دیگری به تو نزدیک‌ترم...

و برایم مهم نیست تو چه کسی هستی و چند نفر دوستت دارند...

# على انصاریان - مهرداد میناوند #   🖤 روحشان شاد 🖤

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۹ ، ۱۵:۱۰
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۹ ، ۱۵:۰۷
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۰۳
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۹ ، ۱۹:۰۲
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۹ ، ۱۵:۱۲
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۹ ، ۱۵:۱۰
مریم سلیمانی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۹ ، ۱۵:۰۸
مریم سلیمانی

⭕️ اغلب می پنداریم فرزندی که خیلی به والدینش توجه دارد فرزندی نمونه و وفادار است ولی چنین نیست، واقعیت این است که وقتی فرزندی همیشه نگران شماست یعنی خودش یک آسیب دیدهٔ واقعی است که مسئول آسیبش شمایید!
یک والد خوب والدی است که ذهن فرزندش از او آسوده باشد و به فرزند توانایی و قدرت آسوده فاصله گرفتنِ را بدهد. وقتی فرزندتان از شما دور نمیشود وقتی همیشه نگران شماست وقتی تمام برنامه هایش را با شما تنظیم میکند نه نشانه وفاداری او بلکه نشانه آسیب خوردگی اوست. توجه کنید وقتی مرتب با فرزندتان صحبت میکنید و در گفتگوها گوشزد میکنید که در این زندگی، چقدر سختی و عذاب کشیده اید چقدر رنج دیده اید و در واقع مرتب به فرزندتان القا میکنید که من قربانی این زندگی هستم و تو تنها چشم امید و ناجی من هستی. حالا او خودش را نجات دهنده شما تصور میکند و هیچ لحظه ای را برای نجات شما از دست نمیدهد، غافل از اینکه خودش تمام زندگیش را با نگرانی برای شما از دست میدهد. در قبال رسیدگی و عشقی که به فرزندانمان میدهیم آنها را مدیون و بدهکار و ناامن نکنیم، به آنها کمک کنیم زندگی های مستقل و ذهن های آرام داشته باشند.
فرزندان ما ناجیان ما نیستند.
🔻جبران خلیل جبران در کتاب پیامبر میگوید: "فرزندان شما به حقیقت فرزندان شما نیستند؛ آنها دختران و پسران زندگی اند در سودای خویش آنها از کوچه وجود شما گذر می کنند اما از شما نیستند، اگرچه با شمایند، به شما تعلق ندارند. عشق خود را بر آنها نثار کنید، اما اندیشه هایتان را برای خود نگه دارید. زیرا آنها را نیز برای خود اندیشه ای دیگر است. جسم آنها را در خانهٔ خود مسکن دهید اما روح آنان را آزاد گذارید زیرا روح آنان در خانهٔ  فردا زیست خواهد کرد که شما حتی در رویا نمی توانید به دیدار آن فردا بروید، ممکن است تلاش کنید که شبیه آنها باشید اما مکوشید که آنان را مانند خود بار بیاورید زیرا زمان به عقب باز نخواهد گشت و با دیروز درنگ نخواهد کرد." ⭕️

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۹ ، ۱۴:۵۸
مریم سلیمانی

زندگى شما زمانى بهتر میشود که خودتان بهتر شوید

دنیاى بیرون شما همیشه انعکاس دنیاى درون شماست

اگر میخواهید بر کیفیت دنیاى بیرون خود بیفزایید ، باید روى جهان درون خود کار کنید. 

از آنجایی که محدودیتى براى بهتر شدن وجود ندارد ، پس محدودیتی براى بهتر شدن زندگى شما وجود نخواهد داشت...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۹ ، ۱۹:۱۹
مریم سلیمانی

داستان عجیبی شده. یلدای سال قبل صحبت از این بود که از اینترنت و مجازی و گوشی‌ها فاصله بگیرید و کنار هم باشید، که هیچ چیز بهتر از باهم بودن نیست.
امسال اما؛ فاصله گرفتن ملاک شعور شده و مجازی و اینترنت، ایمن‌ترین پل برای ارتباط.
یلدای سال قبل گوشی‌هامان را توی سبد می‌گذاشتیم تا بیشتر کنار هم باشیم و یلدای امسال، ماسک‌هامان را توی سبد خواهیم گذاشت، گوشی‌هامان را به دست خواهیم گرفت تا از فاصله‌های دور، کنار هم باشیم...
چه دنیای نا متعادلی‌ست که گاه از این سو و گاه از سوی دیگر بوم می‌افتد و ما را به این طرف و آن طرف می‌کشاند و هیچ‌کس حریفش نیست.
چه عزیزانی که سال قبل بودند و امسال نداریمشان و چه دلخوشی‌هایی که سال قبل داشتیم و قدرشان را نداشتیم.
همه چیز به طرز غریبی تغییر کرده و چه باک؟ که باز هم تغییر خواهد کرد. دنیا هرگز بر مدار ثبات نبوده و نیست، مثل کودکی که تازه راه رفتن یاد گرفته، دائم در حال تلاش برای ایستادن و دائما در حال زمین خوردن است. و ما ساکنان ناگزیری هستیم که به جز تماشا و تحمل کار دیگری ازمان ساخته نیست.
امید که یلدای بعد، کنار هم لبخند بزنیم و بدون هراس، در کنار عزیزانمان شاد باشیم...
امید که یلدای بعد از همان سوی همیشگی بوم افتاده باشیم، کنار هم باشیم و دغدغه‌ی دوری و تورم و بیمارشدن نداشته باشیم...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۹ ، ۱۳:۵۶
مریم سلیمانی

این اولین پاییزی‌ بود که روی برگ‌ها با شوق و لذت بی‌وصف، قدم نزدیم، اولین پاییزی‌ بود که طعم گس خرمالو زیر دندانمان مزه نکرد و بوی تند نارنگی حالمان را جا نیاورد. اولین پاییزی‌ بود که اشتیاقی به هیچ چیز نداشتیم، اولین پاییزی‌ بود که سکوت کردیم و مطلقا غمگین بودیم.

چشم به هم زدیم و پاییز تمام شد، چشم به هم زدیم و زمستان رسید، چشم به هم زدیم و حوصله‌ای برای وداع با پاییز هم نداشتیم...

پاییز بود و کنار هم نبودیم، پاییز بود و با کسی قدم نزدیم، پاییز بود و به گرمی آغوش کسی پناه نبردیم، و حالا یلدا رسیده و محکومیم به تنهایی ...

یلدایی بدون جمع شدن‌ها و قصه گفتن‌ها و خندیدن‌ها، یلدایی در انزوا و سکوت، یلدایی بدون شور و شوق، یلدایی به دور از هم...

تفال می‌زنیم به دیوان حافظ و امید داریم که بشنویم؛ "یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور، کلبه‌ی احزان شود روزی گلستان غم مخور..." و یوسف گمگشته‌ی ما شادی‌ست و سلامتی‌ست و همنشینی‌های بدون هراس...

امید داریم که سال بعد پاییز که رسید کنار هم باشیم با عشق و لبخند و بگوییم: این پاییزی که گذشت؛ آخرین پاییزی بود که کنار هم نبودیم و حالمان خوب نبود.

امید داریم...🌱🍂🍀☘️🍃🍁🍁🍀🍂🍃🌱🌾🍂🍃🍁🍁🌿🌱🍀

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۵:۴۶
مریم سلیمانی

خیلی وقت‌ها به امتحان دیکته فکر می‌کنم. اولین امتحانی که در کودکی با آن روبه‌رو شدم!
چه امتحان سخت و غیرمنصفانه‌ای بود. امتحانی که در آن نادانسته‌های کودکی بی دفاع، مورد قضاوت بی‌رحمانه‌ی دانسته‌های معلم قرار می‌گرفت.
امتحانی که در آن با غلط‌هایم قضاوت می‌شدم نه با درست‌هایم. اگر ده‌ها صفحه هم درست می‌نوشتم، معلم به سادگی از کنار آن‌ها می‌گذشت. اما به محض دیدن اولین غلط، دور آن را با خودکار قرمز جوری خط می‌کشید که درست‌هایم رنگ می‌باخت. جوری که در برگه‌ی امتحانم آنچه خود نمایی می‌کرد غلط‌هایم بود.
دیگر برای خودم هم عادی شده بود که آنچه مهم است داشته‌ها و توانایی‌هایم نیست؛ بلکه نداشته‌ها و ضعف‌هایم است.
بعدها وقتی به برادر کوچک‌ترم دیکته می‌گفتم همان‌گونه قضاوت کردم که با من شد و حتی بدتر. آنقدر سخت دیکته می‌گفتم و آنقدر ادامه می‌دادم تا دور غلط‌های برادرم خط بکشم.
نمی‌دانم قضاوت‌های غلط با ما چه کرد که امروز از کنار صفحه صفحه‌ی مهربانی دیگران می‌گذریم. اما با دیدن کوچک‌ترین خطا چنان دورش خط می‌کشیم که ثابت کنیم تو همانی هستی که نمی‌دانی... که نمی‌توانی!
کاش آن روزها معلمم، چیز مهمتری از نوشتن به من می‌آموخت. این روزها خیلی سعی می‌کنم دور غلط‌های دیگران خط نکشم. این روزها خیلی سعی می‌کنم که وقتی به دیگران می‌اندیشم، خوبی‌هاشان را ورق‌ ورق مرور کنم. کاش بچه‌های‌مان مثل ما قضاوت نشوند.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۹ ، ۱۵:۱۵
مریم سلیمانی

من برایِ حالِ خوبم ، می جنگم!
اوضاع ، هرچقدر که می خواهد ، بد باشد ؛
من شکست را ، نمی پذیرم !
به جایِ نشستن و افسوس خوردن ؛ می ایستم و شرایط را تغییر میدهم!
می جنگم، زخمی می شوم ، زمین می خورم، اما شکست، هرگز!
من عمیقا باور دارم که شایسته ی آرامشم،
و برایِ داشتنش، با تمامِ توانم، تلاش می کنم.
من آفریده نشده ام که تسلیم باشم ،
که مغلوب باشم،
که ضعیف باشم!
من آمده ام که جهان را ، تسلیمِ آرزوهایم کنم ،
"من" خواسته ام!
پس می شود...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۹ ، ۱۵:۱۳
مریم سلیمانی

آهای خبردار، مستی یا هشیار، خوابی یا بیدار، خوابی یا بیدار

تو شب سیاه، تو شب تاریک، از چپ و از راست، از دور و نزدیک

یه نفر داره، جار میزنه جار

آهای غمی که، مثل یه بختک، رو سینه‌ ی من، شده‌ ای آوار

از گلوی من، دستاتُ بردار، دستاتُ بردار، از گلوی من، از گلوی من، دستاتُ بردار

کوچه‌ های شهر، پُرِ ولگرده، دل پُرِ درده، شب پر مَرد و، پُرِ نامرده

آهای خبردار، آهای خبردار، باغ داریم تا باغ، یکی غرق گل، یکی پُرِ خار

مرد داریم تا مرد، یکی سَرِ کار، یکی سَرِ بار، آهای خبردار،یکی سَرِ دار

توی کوچه‌ ها، یه نسیم رفته، پیِ ولگردی، توی باغچه ‌ها، پاییز اومده، پی نامردی

توی آسمون، ماهُ دق میده، ماهُ دق میده، دردِ بی دردی

پاییز اومده، پاییز اومده، پی نامردی، یه نسیم رفته، پی ولگردی

تو شب سیاه، تو شب تاریک، از چپ و از راست، از دور و نزدیک

یه نفر داره، جار میزنه جار

آهای غمی که،مثل یه بختک، رو سینه‌ ی من، شده‌ ای آوار

از گلوی من، دستاتُ بردار، دستاتُ بردار،از گلوی من

از گلوی من، دستاتُ بردار، دستاتُ بردار، از گلوی من

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۹ ، ۲۲:۳۹
مریم سلیمانی

شخصی قبل از فوت‌اش به پسر خود گفت: این ساعت را پدربزرگت به من هدیه داده است. تقریبا ۲۰۰ سال از عمرش می‌گذرد. پیش ازاینکه به تو هدیه بدهم، به فروشگاه جواهرات برو و بپرس که آن را چه مقدار پول می‌خرند. پسر به جواهر فروشی رفت و برگشته به پدرش گفت: صدوپنجاه هزارتومان قیمت دادند. پدرش گفت: به بازارکهنه فروشان برو، پسر رفت و برگشت و به پدرش گفت: ده هزارتومان قیمت کردند و گفتند بسیار پوسیده شده است. پدر از پسرش خواست به موزه برود و ساعت را نشان دهد. پسر به موزه رفت و برگشت و به پدرش گفت: مسئول موزه گفت که پانصد میلیون تومان این ساعت را می‌خرد و گفت موزه من این نوع ساعت راکم دارد و آن را در جمع اشیای قیمتی موزه می‌گذارد. پدرش گفت: می‌خواستم این را بدانی که جاهای مناسب ارزش تو را می‌دانند. هرگز خود را در جاهای نامناسبت جستجو مکن و اگر ارزش‌ات را هم پیدا نکردی خشمگین نشو. کسانی که برایت ارزش قائل می‌شوند، از تو قدردانی می‌کنند. در جاهایی که کسی ارزش‌ات را نمی‌داند حضور نداشته باش؛ ارزش خودت را بدان!
گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی
صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۹ ، ۱۴:۴۸
مریم سلیمانی

باید از سخت ترین ضربه ها ، پله ساخت و بالاتر رفت ،

باید از بی انصافی ها ، درسِ انصاف گرفت و رویِ تمامِ بی مهری ها ، چشم بست !

نمی توان جلویِ سازهایِ ناکوکِ زمانه را گرفت ،

اما می توان مسیرِ درست را ادامه داد و نگرانِ هیچ چیز نبود ...

می توان انعطاف پذیر شد و با هر ضربه ، حالتِ بهتری گرفت ،

نه اینکه دلسرد و نا امید شد ،

نه اینکه جا زد و کنار کشید ...

تا بوده ، همین بوده ؛

هرچه بالاتر بروی و نزدیک تر به قله باشی ، باد و طوفان و زمین و زمانه ، سخت تر می گیرد !

من برایِ عبور ، منتظر نمی نشینم تا تمامِ آب هایِ جهان ، خشک شود ...

دل را به دریا می زنم و شنا می کنم !

و برایِ پرواز ، در انتظارِ اثباتِ نظریه ی تکاملیِ داروین ، نمی مانم ...

آسمان را به خانه ام می برم !

کامل نیستم ، اما کامل می شوم ... !

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۹ ، ۲۲:۲۵
مریم سلیمانی

پاییزِ کوچکِ من ؛

گنجایشِ هزار بهار

گنجایشِ هزار شکفتن دارد

پاییزِ کوچکِ من ؛

دنیایِ سازشِ

تمامِ رنگ هاست...🍁🍂

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۹ ، ۱۱:۲۱
مریم سلیمانی