من دیر فهمیدم ......
پنجشنبه, ۱۲ فروردين ۱۴۰۰، ۰۹:۳۳ ب.ظ
تمام روزهایی که میتوانستم کنارت خوشبختی را بچشم، از نداشتن و نبودنت ترسیدم!
به جای آنکه یک دل سیر دل به بودنت بدهم، دلم را آشوب روزهایی کردم که میترسیدم برسد.
من سالها قبل از آنکه نباشی مصیبت نبودنت را چشیده بودم. یک روز به خود آمدم و دیدم فقط یک ماه است رفتی، اما من به اندازهی یک عمر درد کشیده و ترسیدهام.
همانجا بود که یاد گرفتم هرچه و هرکه را داری به بعدش فکر نکن، خوب نگاهش کن، خوب کنارش بخند و دل به خوشبختی ببند، بگذار غم همان وقتی که میرسد غمگینت کند، نه زودتر از آمدنش.
من دیر فهمیدم که چه نگران باشی و چه نه، اتفاقی که باید میافتد، پس چرا قبل از وقوعش خود را پیر کنی؟
چه بترسی و چه نه، غمی که قرار است برسد میرسد، پس با خیال راحت به امروزت فکر کن و نگذار زودتر از رسیدن چیزی که فقط احتمالش هست دنیا به کامت زهر شود.
۰۰/۰۱/۱۲