کاش مثل قدیما که توی مدرسه یه قسمتی بود به اسم ″گمشدهها″
دنیا هم یه همچین جایی داشت.
هر از چندی میرفتیم یه سَرکی میکشیدیم،
شاید گمشدمون رو پیدا میکردیم …
کاش مثل قدیما که توی مدرسه یه قسمتی بود به اسم ″گمشدهها″
دنیا هم یه همچین جایی داشت.
هر از چندی میرفتیم یه سَرکی میکشیدیم،
شاید گمشدمون رو پیدا میکردیم …
به مرز پذیرفتن کارهایی که دوستشان نداری،
به مرز نابود شدن، دیده نشدن، تنها شدن.
اما وقتی تمام قفسهای دلت را بگشایی،
آنچه که سهم تو از زندگی و عشق باشد،
با شادی در کنارت میماند …
دلخوری هایتان را بگویید ، خواسته هایتان را بگویید ، و شنونده منطقیِ حرف های طرفِ مقابلتان باشید ...
طرفِ مقابلتان در تمامِ موارد ، آگاه به نیازهای شما نیست . اگر برایش مهم باشید ، پس خواسته های شما هم به همان میزان برایش با اهمیت است ...
شما بی توقع نیستید ،
فقط شجاعتِ گفتن ندارید ...
تلنبار شدنِ حرف ها ، شما را تبدیل به یک آدمِ عصبی با عقده های بسیار می کند ...
به مرور با برآورده نشدنِ خواسته های مَگوتان، سرد و سردتر می شوید و رابطه ای که آنقدر برایتان عزیز است، اینگونه از دست میرود...
حرف بزنید و بدانید
تنها کسی که می تواند از شما دفاع کند،
خودتان هستید...
دلم میخواست برایم فرقی نمیکرد و هیچ چیز را به دل نمیگرفتم،
دلم میخواست شبها راحت میخوابیدم و راحت قرار میگرفتم
و راحت فراموش میکردم اتفاقات و اشتباهات و آدمها را.
اما فراموش نمیکردم،
اهمیت میدادم،
به دل میگرفتم و اندوهگین میشدم.
و سخت خوابم میبرد همیشه،
سخت آرام میشدم و سخت به این نتیجه میرسیدم که؛
هرچیز و هر اتفاقی ارزش فکر کردن ندارد!
،هر جا حس کردین جایی ندارید، چه تو دل یه شخص؛
چه تو یه رابطه ی عادی؛ یا اصلا هرجا..!
برای خودتون ارزش قائل شید و اونجا رو ترک کنید
به قول سعید صاحب علم میگه:
"هر جا هوا مطابق میلت نشد، برو !
فرق تو با درخت ؛ همین پای رفتن است.."
انگار چای کمرنگی که برایت آورده باشند و نه بتوانی آن را رد کنی، و نه دیگر قابل نوشیدن باشد. یا مثل نوشتهای که دوستش میداشتی و میخواهی که دوباره آن را بخوانی، و حالا دیگر آنقدر کمرنگ شده که قابل خواندن نیست، و تنها کاغذش مانده و خاطرهای ناقص و درهم ریخته از کلماتش. کمرنگها اینطور چیزهایی هستند. چیزهایی که با اینکه هستند و هنوز هم وجود دارند، اما بود و نبودشان دیگر تفاوت چندانی ندارد، و گاهی بیصبرانه آرزوی نبودنشان را میکشیم. وای از روزی که آدمها کمرنگ شوند …
ما راه رفتن را با زمین خوردن، حرف زدن را با تکرار کلمات نامفهوم دوران کودکی، انداختن توپ در سبد بسکتبال را پس از خطاهای زیاد و رنگآمیزی را با خط خطی کردن یاد میگیریم.
کسانی که از شکست میترسند، هیچگاه استعدادهای بالقوهی خود را به طور کامل شکوفا نمیکنند .
📕 آن زندگی را انتخاب کنید که میخواهید .