فرزندان ایران : مثبت بیندیشیم

این وبلاگ متعلق به مثبت اندیشان مى باشد .

فرزندان ایران : مثبت بیندیشیم

این وبلاگ متعلق به مثبت اندیشان مى باشد .

هیچوقت فراموش نکن؛
اگر حس روییدن در تو باشد;
حتی در کویر هم رشد خواهی کرد...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۵۴ مطلب با موضوع «متفرقه» ثبت شده است


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۳۴
مریم سلیمانی

روزی یک کشتی پراز عسل در ساحل لنگر انداخت وعسلها درون بشکه بود...

پیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود  و به بازرگان گفت:

از تو میخواهم که این ظرف را پر از عسل کنی. تاجر نپذیرفت وپیرزن رفت...

سپس تاجر به معاونش سپرد که آدرس آن خانم را پیدا کند و برایش یک بشکه عسل ببرد

آن مرد تعجب کرد وگفت

ازتو مقدار کمی درخواست کرد نپذیرفتی والان یک بشکه کامل به او میدهی؟

تاجر جواب داد :

ای جوان او به اندازه خودش در خواست میکند و من در حد و اندازه خودم میبخشم...

پروردگارا......

کاسه های حوائج ما کوچک و کم عُمقند، خودت به  اندازه ی سخاوتت بر من و دوستانم عطا

کن که سخاوتمندتر از تو نمیشناسیم....

آرزوهایتان را به دستان خدا بسپارید

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۲۵
مریم سلیمانی

دزدی مرتبا به دهکده ای میزد، ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺩﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ دزد را یافتند، ﺷﺒﻴﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ! ﯾﮑﯽ گفت: ﺩﺯﺩ، ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎیش ﺷﺒﯿﻪ ﭼﮑﻤﻪ های ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ... ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ: ﻣﺮﺩﻡ! ﺩﺯﺩ، ﺧﻮﺩ ﮐﺪﺧﺪﺍﺳﺖ. 

ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩند ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻪﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮ، ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺍﻭﺳﺖ. ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ می ﺷﺪﻧﺪ ﮐﺪﺧﺪﺍ میﮔﻔﺖ: ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ میﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ، ﻓﺮﺳﻨﮕﻬﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪﺩﺍﺷﺖ. ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻧﻮﺷﺖ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ. ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ، ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ، ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺩﺍﺷت.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۱۶
مریم سلیمانی

مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده ، شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد ، برای همین، تمام روز او را زیر نظر گرفت!

متوجه شد که همسایه اش در دزدی مهارت دارد ، مثل یک دزد راه می رود ، مثل دزدی که میخواهد چیزی را پنهان کند پچ پچ می کند، 

آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد لباسش را عوض کند، نزد قاضی برود و شکایت کند ، اما همین که وارد خانه شد، تبرش را پیدا کرد! 

زنش آن را جابه جا کرده بود،

مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود، حرف می زند، و رفتار میکند!

همیشه این نکته را به یاد داشته باشید 

که ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم ! 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۰۶
مریم سلیمانی

     وقتی کار اشتباهی میکردم مادرم میگفت " اشکال نداره حالا چیکار کنیم تا درست بشه" 

اما مادر دوستم بهش میگفت "خاک برسرت یه کار درست نمی تونی انجام بدی" 

امروز هر دو بزرگسال و بالغیم. وقتی اتفاق بدی می افته اولین فکری که به ذهنم میاد "خب چیکار کنم؟" و با حداقل اضطراب و عصبانیت مشکل رو حل میکنم. اما دوستم با مواجه شدن با اتفاقات بد عصبانی میشه و میگه "خاک بر سر من که نمی تونم یه کار درست انجام بدم، چرا من اینقدر بدبختم؟"

حرفای امروز ما و احساسی که به فرزندمان می دهیم تبدیل به صدای درونی فرزندمان خواهد شد. 

مراقب باشیم چه پیامی برای همه عمر به فرزندانمان می دهیم....

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۲۹
مریم سلیمانی

مردی در صحرا بدنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر با هوشی برخورد . سراغ شتر را از او گرفت .

پسر گفت : شترت یک چشمش کور بود؟ مرد گفت: بله .

پسر پرسید : آیا یک طرف بار شیرین و طرف دیگرش ترش بود ؟ مرد گفت : بله .

حالا بگو شتر کجاست ؟ ‌پسر گفت من شتری ندیدم .

مرد ناراحت شد و فکر کرد که شاید این پسر بلائی سر شتر او آورده و پسرک را نزد قاضی برد و ماجرا را برای قاضی تعریف کرد .

قاضی از پسر پرسید . اگر تو شتر را ندیدی چطور مشخصات او را درست داده ای ؟

پسرک گفت : در راه ، روی خاک اثر پای شتری دیدم که فقط سبزه‌های یک طرف را خورده بود . فهمیدم که شاید شتر یک چشمش کور بود .

بعد دیدم در یک طرف راه مگس بیشتر است و یک طرف دیگر پشه بیشتر است.

و چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی را نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است .

قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت : درست است که تو بی گناهی ولی زبانت باعث دردسرت شد . 

پس از این به بعد شتر دیدی ، ندیدی !!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۱۹
مریم سلیمانی

هرگز از هوش خوب فرزندمان نگوییم، از تلاش زیادش بگوییم.

اگر از هوشش گفتیم،‌ دیر یا زود، با هر شکست یا اشتباه، باور خود را به هوش بالایش و به حرف‌های ما از دست خواهد داد.

زندگی جایی نیست که شکست یا اشتباه، اجتناب‌پذیر باشد. اما وقتی از تلاش زیادش گفتیم، اگر هم شکست یا اشتباه کرد، باورش را به خودش از دست نمی‌دهد. بلکه تصمیم می‌گیرد که بهتر و بیشتر تلاش کند. 

هر شکستی او را محکم‌تر و پرتلاش‌تر خواهد کرد.

ضمن اینکه به تدریج خواهد آموخت، که چیزی باعث افتخار است که برای تلاشش،‌ زحمت کشیده باشد. نه چیزی که با آن، به دنیا آمده باشد.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۶ ، ۲۰:۰۳
مریم سلیمانی

مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:

نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.

کشیش گفت: بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم.

خوک به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی.

اما در مورد من چی؟

من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا ... . 

حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست می کنند. 

با وجود این کسی از من خوشش نمی آید. 

علتش چیست؟

می دانی جواب گاو چه بود؟

جوابش این بود:

شاید علتش این باشد که "هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم."

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۱۸
مریم سلیمانی

    هنگام استرس بدن به دلیل احساس خطر، بیشترین خون را به سمت قلب، ریه ها و پاها می فرستد ؛ در نتیجه خون کمتری به مغز می رسد.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۵۷
مریم سلیمانی

همزیستی دو الگوی اصلی دارد: همزیستی اختیاری و اجباری.

  • همزیستی اختیاری دو جاندار متفاوت اختیار آن را دارند که باهم یک رابطه همزیستی برقرار کنند. اما به ضرورت نیازمند این رابطه نیستند و می‌توانند بدون رابطه باهم نیز به زندگی خود ادامه دهند.
  • الگوی دیگر همزیستی اجباری است که در آن یک جاندار برای اینکه زنده بماند باید با جاندار دیگری معمولا جانداری مشخص ، همزیستی داشته باشد.
  • نیاکان همزیستان به اجبار گذشته قطعا موجودهای زنده مستقل بوده‌اند که در طول تاریخ توانایی اتکای به خود را برای زیستن از دست داده‌اند. این جانداران بیش از آنکه همزیستی اجباری بنمایند. همزیستی اختیاری داشته و به تدریج بیشتر و بیشتر به موجود دیگر وابسته شده‌اند.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۲۸
مریم سلیمانی

  ﺩﺭﺧﺘﻬﺎ ﻣﯿﻤﯿﺮﻧﺪ؛

    ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﻋﺼﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ؛

   ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﺒﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﺮ ﻧﺴﻞ ﺧﻮﯾﺶ ؛

             ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﺗﺒﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﻭ .....

    ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻌﻠﯿﻢ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻫﺎ 

     ﺷﻤﺎ ﺍﮔﺮ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﺍﺯ ﮐﺪﺍﻡ ﺟﻨﺲ ﺑﻮﺩﯾﺪ؟؟                                                                          

      هیچ ﮐﺲ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﯼ ﻭ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﺑﺪﻧﯿﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪ

   ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﺍ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﺵ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﯾﺎ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﮑﻨﯿﻢ ....

   ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ ...

   ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﺪﯾﺮ ، ﻣﻬﻨﺪﺱ ، ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ

    ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﮔﺮ ، ﺭﻓﺘﮕﺮ ، ﻣﺴﺘﺨﺪﻡ ﻫﻢ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ 

     ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺮﺗﺮ ﻧﺒﯿﻨﯿﻢ ...

    ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ، ﻣﺎ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ .....

   ﭘﺲ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺗﺎ ﺑﻮﯼ ﻧﺎﺏ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺑﺪﻫﯿﻢ ....

  ﺻﻮﺭﺕ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﭘﯿﺮ ....

    ﭘﻮﺳﺖ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﭼﺮﻭﮎ ...

   ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺧﻮﺏ ﺭﻭﺯﯼ ﺧﻤﯿﺪﻩ ....

    ﻣﻮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺳﻔﯿﺪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ 

     ﺗﻨﻬﺎ ﻗﻠﺐ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ماند

🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۱۳
مریم سلیمانی

کشاورزی یک مزرعه ی بزرگ گندم داشت. زمین حاصلخیزی که گندم آن زبانزد خاص و عام بود.

هنگام برداشت محصول بود.

 شبی از شبها روباهی وارد گندمزار شد و بخش کوچکی از مزرعه را لگدمال کرد و به پیرمرد کمی ضرر زد.

پیرمرد کینه ی روباه را به دل گرفت. بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصمیم گرفت از حیوان انتقام بگیرد. مقداری پوشال را به روغن آغشته کرده، به دم روباه بست و آتش زد. 

روباه شعله ور در مزرعه به اینطرف و آن طرف می دوید و کشاورز بخت برگشته هم به دنبالش.

در این تعقیب و گریز، گندمزار به خاکستر تبدیل شد...

وقتی کینه به دل گرفته و در پی انتقام هستیم، باید بدانیم آتش این انتقام، دامن خودمان را هم خواهد گرفت!

بهتر است ببخشیم و بگذریم....

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۴۶
مریم سلیمانی

دلا یاران سه قسمند گر بدانی

زبانی اند و نانی اند و جانی


به نانی نان بده از در برانش

محبت کن به یاران زبانی


ولیکن یار جانی را نگه دار

به پایش جان بده تا میتوانی...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۰۸
مریم سلیمانی

ترس از مدرسه رفتن ممکن است دلایل مختلفی داشته باشد؛ وابستگی شدید به مادر، اعتماد به‌نفس پایین کودک، ترس از تنهایی و دوری از خانواده، ترس از درس و مدرسه و تنبیه و شنیدن خاطرات بد و نامطلوب از پدر و مادر ازجمله علت‌های این ترس است. مادر یا پدری که تجربه‌های منفی توام با وحشت، ترس و اضطراب خود را از دوران تحصیل و مدرسه و تنبیه و توبیخ‌ها به کودک انتقال می‌دهند و از او می‌خواهند مواظب رفتارهایش باشد، خواه‌‌ناخواه، بذر ترس از مدرسه را در افکار او می‌کارند.

اگر فرزندتان از مدرسه رفتن هراس دارد، هرگز تحقیر و تمسخرش نکنید و هرگز دوست داشتنش را مشروط به مدرسه رفتن نکنید و نگویید اگر مدرسه نروی، دوستت ندارم یا مادرت نیستم و... در اولین روزهای رفتنش به مدرسه هم حتما خودتان یا همسرتان در خانه بمانید تا وقتی برگشت، از احساساتش و اتفاقات مدرسه‌‌اش با شما حرف بزند .

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۳۵
مریم سلیمانی

با کودک حرف بزنید، به حرف‌های کودکتان گوش بدهید، احساسات خود را بروز بدهید، اما مشکل را بزرگ نکنید .

گاهی اوقات، فقط صحبت کردن و گوش دادن به مشکلات، به رفع ترس و اضطراب کودک کمک می‌کند. در این مواقع «حرف زدن» تنها چیزی است که برای حل مشکل لازم است. بعد از آن سعی کنید احساس بهتری داشته باشید و مشکل را بیش از حد بزرگ نکنید .

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۳۲
مریم سلیمانی

    از کلام استفاده کنید. روبه‌روی کودک بنشینید و مستقیم در چشم‌های او نگاه کنید. داد نزنید، بلکه با صدایی جدی و محکم به او بگویید کاری را که انجام داده است، دوست نداشتید. 

حتما به کار زشت کودک اشاره کنید نه اینکه خود او را مورد سرزنش و توهین قرار دهید.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۳۰
مریم سلیمانی

درون آدمها را در زمان عصبانیت بشناسید حرفهایی که 

آدمها در زمان عصبانیت به شما میزنند 

واقعی ترین نظر آنها  در مورد شماست .

   دکتر الهی قمشه ای

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۱۸
مریم سلیمانی

بهترین زمان نوشیدن آب : 

۱ لیوان چند دقیقه قبل از غذا «هضم غذا»

۲ لیوان بعد از بیدار شدن

۱ لیوان قبل از دوش «کاهش فشارخون» 

۱ لیوان قبل از خواب «جلوگیری از سکته قلبی»

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۶ ، ۲۲:۰۲
مریم سلیمانی

دلیل اینکه بوی عطر خود یا رایحه محیطی که در آن زندگی می کنید را پس از مدتی نمیتوانید احساس کنید، حس غریزی انطباق بویایی است.مغز برای تشخیص خطر،همیشه در پی بوهای متفاوت، تازه و غیرعادی است .

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۶ ، ۲۱:۵۹
مریم سلیمانی

فکر مثبت می تواند

کل روزت را تغییر دهد؛

خالق این فکرمثبت تو هستی

نه هیچ کس دیگر

منتظر نباش کسی بیاید و

فکر مثبت را در جعبه ذهن تو بگذارد

زیبا فکر کنید تا روزتان بهترین شود.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۵۶
مریم سلیمانی

پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز٬ انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را می‌طلبید٬ وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بی‌حکمت نیست.»

پادشاه از شنیدن این حرف ناراحت‌تر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند.

روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیله‌ای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر می‌اندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایده‌ای داشته؟»

وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.»

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۵۰
مریم سلیمانی

           ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻗﺘﻞ ﻧﺰﺩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﻗﺼﺎﺹ ﺑﻮﺩﻧﺪ .

     ﻗاﺗﻞ ﺍﺯ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺘﯽ ﻣﻬﻢ ﺩﺭ ﻗﺒﺎﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻬﻠﺖ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﮐﺮﺩ...

   ﺷﺎﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ؟

      ﻗﺎﺗﻞ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻧﻤﻮﺩ: ﺍﯾﻦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ

    ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺳﭙﻬﺴﺎﻻﺭ ﺁﺭﺍﺩ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﻣﯿ ﮑﻨﯽ؟

   ﺁﺭﺍﺩ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ: ﺑﻠﻪ ﺳﺮﻭﺭﻡ

   ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﻤﯿ ﺸﻨﺎﺳﯽ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ ﺣﮑﻢ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺍﺟﺮﺍ ﻣﯿ ﮑﻨﯿﻢ 

   ﺁﺭﺍﺩ ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ : ﺿﻤﺎﻧﺘﺶ می کنم

        ﻗﺎﺗﻞ ﺭﻓﺖ، ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻬﻠﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺁﺭﺍﺩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﮑﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺍﺟﺮﺍ ﻧﺸﻮﺩ.

         ﺍﻧﺪﮐﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻏﺮﻭﺏ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻗﺎﺗﻞ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﺩﺭ حالی که ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﯿﻦ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺟﻼﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ ...

   ﺷﺎﻩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ﺩﺭ حالی که می توﺍﻧﺴﺘﯽ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﯽ؟

    ﻗﺎﺗﻞ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﻭﻓﺎﯼ ﺑﻪ ﻋﻬﺪ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ

   ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﯼ ؟

   ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺧﯿﺮ ﺭﺳﺎﻧﯽ ﻭ ﻧﯿﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ

    ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﻧﯿﺰ ﻣﺘﺄﺛﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ:

    ﻣﺎ نیز ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ ﺯﯾﺮﺍ می ترسیم ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺑﺨﺸﺶ ﻭ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻓﺖ.

     این مطلب رو گذاشتیم زیرا می ترسیم بگویند که گذشته ایران از یاد رفت…

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۴۴
مریم سلیمانی

پادشاهی قصد نوشیدن آب از جویباری را داشت ، شاهینش به جام زد و آب بر روی زمین ریخت . پادشاه عصبانی شد و  با شمشیر به شاهین زد .

پس از مرگِ شاهین ، پادشاه در مسیر آب ، ماری بسیار سمی دید که مُرده و آب را مسموم کرده بود . وی از کشتن شاهین بسیار متاثر گشت .

مجسمه ای طلایی از شاهین ساخت .

بر یکی از بالهایش نوشت : یک دوست همیشه دوست شما است حتی اگر کارهایش شما را برنجاند.

روی بال دیگرش نوشت : هر عملی که از روی خشم باشد محکوم به شکست است ...

و شاهینی که دیگر زنده نشد !

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۴۰
مریم سلیمانی

ز سوی عرش رحمان، نوید شادی آمد

بشارت ای محبان، امام هادی آمد

کجایی یابن زهرا بده عیدی ما را

که روح عشق و ایمان امام هادی آمد

میلاد نور مبارک باد

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۶ ، ۲۲:۵۷
مریم سلیمانی

پیشرفت بدون تغییر غیرممکن است، و کسانی که نتوانند تفکرات خود را تغییر و بهبود بخشند نخواهند توانست هیچ‌چیز دیگری را نیز بهبود بخشند...

جرج برنارد شاو

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۶ ، ۲۰:۵۳
مریم سلیمانی

در همدان، کسى مى‌خواست زیرزمین خانه‌اش را تعمیر کند.

در حین تعمیر، به لانه مارى برخورد که چند بچه مار در آن بود . آنها را برداشت و در کیسه‌اى ریخت و در بیابان انداخت.

وقتى مادر مارها به لانه برگشت و بچه‌هایش را ندید، فهمید که صاحبخانه بلایى سر آنها آورده است؛ به همین دلیل کینه او را برداشت.

مار براى انتقام، تمام زهر خود را در کوزه ماستى که در زیرزمین بود، ریخت.

از آن طرف، مرد، از کار خود پشیمان شد و همان روز مارها را به لانه‌شان بازگرداند. 

وقتى مار مادر، بچه‌هاى خود را صحیح و سالم دید، به دور کوزه ماست پیچید و آن قدر آن را فشار داد که کوزه شکست و ماست‌ها بر زمین ریخت.

شدت زهر چنان بود که فرش کف خانه را سوراخ کرد.

این کینه مار است، امّا همین مار، وقتى محبّت دید، کار بد خود را جبران کرد، امّا بعضى انسان‌ها آن قدر کینه دارند که هر چه محبّت ببینند، ذرّه‌اى از کینه‌شان کم نمیشود.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۶ ، ۲۰:۴۴
مریم سلیمانی

    هر چیزی را که عمیقا باور داشته باشید برایتان به واقعیت تبدیل می‌شود.

 شما آنچه را که می‌بینید باور نمی‌کنید، بلکه آن چیزی را می‌بینید که قبلا به عنوان یک باور انتخاب کرده‌اید.

 پس باید باورهای محدود کننده‌ای را که مانع موفقیت شما هستند را شناسایی کنید و آن‌ها را از بین ببرید.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۶ ، ۲۲:۲۱
مریم سلیمانی

‍ 13 شهریور روز بزرگداشت ابوریحان‌بیرونی

او در زمان خود و با امکانات ابتدائی شعاع زمین را 6560 کیلومتر حساب کرد که تا حد زیادی به مقدار صحیح آن (6371 کیلومتر) نزدیکست !

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۶ ، ۲۲:۱۱
مریم سلیمانی

"ایستادگی کن"

و به یادداشته باش که

لشکری ازکلاغها

جرات نزدیک شدن به مترسکی که

ایستادگی را

فقط به نمایش می گذارد

ندارند !

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۵۵
مریم سلیمانی

    ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻌﻠﻢ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖ!!

   ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺷﺘﺎﺏ ﻧﮑﻦ،

   ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺳﯽ،

   ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ،

   ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣى ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﻣﻬﻢ ﻧﺒﻮﺩﻩ !!

   ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺻﻼ ﻣﻬﻢ ﻧﺒﻮﺩﻩ !!

   ﺷﺎﯾﺪ ﻣﻮﺟﺐ ﺍﻧﺪﻭﻫﺖ ﻧﯿز ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ!!

   ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﺳﺨﺖ ﻧﯿﺴﺖ...

   ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﻮﺯﺩ ﻫﻤﻪ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ،

   ﺑﻌﺪﺍ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﯼ ﻭ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﯽ ﺗﺎﺑﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺴﺘﯽ...

  ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۵۵
مریم سلیمانی

 روزی لقمان به پسرش گفت : امروز به تو سه پند می دهم که کامروا شوی:

 اول این که سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!

 دوم این که در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی!

 سوم این که در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی!!!...

 پسر لقمان گفت : ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟ 

لقمان جواب داد:

 اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که می خوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد.

 اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است.

 و اگر با مردم دوستی کنی، در قلب آنها جای می گیری و آن وقت بهترین خانه های جهان مال توست.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۴۶
مریم سلیمانی

          (وقتی چترت خداست)

بگذار ابر سرنوشت هر چقدر میخواهد ببارد

         (وقتی دلت با خداست)

بگذار هر کس میخواهد دلت را بشکند 

        (وقتی توکلت با خداست)

بگذار هر چقدر میخواهند با تو بی انصافی کنند

        (وقتی امیدت با خداست)

بگذار هر چقدر میخواهند نا امیدت کنند

       (وقتی یارت خداست)

بگذار هر چقدر میخواهند نا رفیق شوند

       (همیشه با خدا بمان )

چتر پروردگار، بزرگترین چتر دنیاست

                ❣چتر خدا ❣

 بالای سر زندگیتون دانش آموزان خوبم 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۶ ، ۲۰:۰۹
مریم سلیمانی

فقط خداست که ...

میشود با دهان بسته صدایش کرد...

میشود با پای شکسته هم 

به سراغش رفت...

تنها خریداریست که اجناس شکسته را بهتر برمیدارد...

تنها کسی است که 

وقتی همه رفتند می ماند...

وقتی همه پشت کردند آغوش میگشاید...

وقتی همه تنهایت گذاشتند 

محرمت میشود...

و تنها سلطانیست که ...

دلش با بخشیدن آرام می گیرد، 

نه با تنبیه کردن...!

همیشه و همه جا ... خدا

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۵۵
مریم سلیمانی
انسان برای پیروزی
 آفریده شده است، 
او را میتوان نابود کرد 
ولی نمیتوان شکست داد. 
 ارنست همینگوی
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۳۰
مریم سلیمانی

 زندگی یعنی : پژوهش، و فهمیدن چیزی جدید

پروفسور محمود حسابی 

سالروز درگذشت پرفسور محمود حسابی فیزیکدان معاصر واز نوادرعلمی تاریخ ایران گرامی باد

روحش شاد .

پرﻓﺴﻮر ﺣﺴﺎﺑﯽ ﻣﻴﮕﻔﺖ:

 ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺗﺤﺼﻴﻼﺗﻢ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ، ﺩﺭ ﻳﻚ ﻛﺎﺭ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺑﺎ یک دﺧﺘﺮ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎﻳﻲ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﻭ ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ ﻓﻴﻠﻴﭗ، ﻛﻪ نمی شناختمش ﻫﻤﮕﺮﻭﻩ ﺷﺪﻡ.

  ﺍﺯ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ: ﻓﻴﻠﻴﭗ ﺭﻭ  میشناسی؟

  ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﻩ، ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮﻱ ﻛﻪ ﻣﻮﻫﺎﻱ ﺑﻠﻮﻧﺪ ﻗﺸﻨﮕﻲ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﺭﺩﻳﻒ ﺟﻠﻮ ﻣﻴﺸﻴﻨﻪ؛

  گفتم: ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﻛﻴﻮ ﻣﻴﮕﻲ.

  ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺵ ﺗﻴﭗ ﻛﻪ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﻴﻜﻲ ﺗﻨﺶ ﻣﻴﻜﻨﻪ.

  ﮔﻔﺘﻢ: بازم نفهمیدم ﻣﻨﻈﻮﺭﺕ ﻛﻴﻪ؟ ﮔﻔﺖ: ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮﻱ ﻛﻪ ﻛﻴﻒ ﻭ ﻛﻔﺸﺶ رو ﻫﻤﻴﺸﻪ با هم ﺳﺖ میکنه.

  ﺑﺎﺯﻡ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﻛﻲ ﺑﻮﺩ !

  ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﺗﻮﻥ ﺻﺪﺍﺷﻮ ﻳﻜﻢ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻓﻴﻠﻴﭗ ﺩﻳﮕﻪ، ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﻲ ﻛﻪ ﺭﻭﻱ ﻭﻳﻠﭽﻴﺮ ﻣﻴﺸﻴﻨﻪ ... 

  ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻛﻴﻮ ﻣﻴﮕﻪ ﻭﻟﻲ ﺑﻪ ﻃﺮﺯ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺑﺎﻭﺭﻱ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﻓﻜﺮ ...

  ﺁﺩﻡ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎﻳﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﻛﻪ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﻭﻳﮋﮔﻲ ﻫﺎﻱ ﻣﻨﻔﻲ ﻭ ﻧﻘﺺ ﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻲ ﻛﻨﻪ...

  ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺑﻪ ﻣﺜﺒﺖ ﺩﻳﺪﻥ. با خودم گفتم، ﺍﮔﺮ ﻛﺎﺗﺮﻳﻦ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﺭﻣﻮﺭﺩ ﻓﻴﻠﻴﭗ ﻣﻴﭙﺮﺳﻴﺪ ﭼﻲ ﻣﻴﮕﻔﺘﻢ؟؟؟ ﺣﺘﻤﺎ ﺳﺮﻳﻊ ﻣﻴﮕﻔﺘﻢ: ﻫﻤﻮﻥ   ﻣﻌﻠﻮﻟﻪ ﺩﻳﮕﻪ.

  ﻭﻗﺘﻲ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺩﻳﺪگاه ﺧﻮﺩﻡ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻛﺮﺩﻡ ، ﺧﻴﻠﻲ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻛﺸﻴﺪﻡ.

  حالا ما چه دیدگاهی نسبت به اطرافیانمون داریم؟

  مثبت یا منفی .... 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۱۹
مریم سلیمانی

ﻣﻬﺮﺑﺎن ﺑﻤﺎﻥ؛

ﺣﺘﯽ‌ ﺍﮔﺮﻫﯿﭻ ﮐﺲ

ﻗﺪﺭﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯿﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﺪ

 این ﺫﺍﺕ ﻭﺳﺮﺷﺖ ﺗﻮﺍﺳﺖ 

ﮐﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﯽ

 تو ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ 

ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻫﻤﻪ   

برﺍﯾﺖ ﺟﺒﺮﺍﻥ می کند...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۴۰
مریم سلیمانی

خوشبختی دیگران ...

هرگز کم نمی کند از " خوشبختی تو "

   و ثروت آنان ..!!

 هرگز کم نمی کند " رزق تو را "

   و صحت آنان ...

هرگز نمی گیرد " سلامتی تو را "

  پس مهربان باش..

   و آرزو کن برای دیگران ...

 آنچه را که آرزو می کنی " برای خودت "

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۲۶
مریم سلیمانی

اﮔﻪ ﺗﻮو ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ

 ﺷﺎﻩ ﻧﺸﺪﯼ

 اون ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ 

ﺗﮏ ﺗﮏ ﻣﺸﮑﻠﺎﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ رو 

ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻣﯿﺰﺍﺭﻩ 

ﺗﺎ ﺗﻮو ﺧﻮﻧﻪ آخر 

ﻭﺯﯾﺮ بشه !

ﺗﺎ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺷﺎﻩ ﻭ ﻣﺎﺕ ﮐﻨﻪ!

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۶ ، ۲۱:۳۱
مریم سلیمانی

چایی همیشه دم بود

روی سماور

توی قوری. 

در خانه همیشه باز بود

مهمانی ها دلیل و برهان نمی خواست. 

غذاها ساده و خانگی بود

بویش نیازی به هود نداشت

عطرش تا هفت خانه می رفت

کسی نان خشکه نداشت

نان برکت سفره بود. 

مهمانِ ناخوانده، آب خورشت را زیاد می کرد

بوی شب بو ها و خاک نم خورده حیاط غوغا میکرد

خبری از پرده های ضخیم و مجلسی نبود، نور خورشید سهمی از خانه های قدیم بود!

دلخوری ها مشاوره نمی خواست

دوستی ها حساب و کتاب نداشت

سلام ها اینقدر معنا نداشت !

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۶ ، ۲۱:۰۷
مریم سلیمانی

جامایکا:

قبل از آنکه از رودخانه عبور کنی، به تمساح نگو “دهن گنده”.

تفسیر: تا وقتی به کسی نیاز داری، او را تحمل کن و با او مدارا کن.

 هاییتی:

اگر میخواهی جوجه‌هایت سر از تخم بیرون آورند، خودت روی تخم‌مرغ ها بخواب.

تفسیر: اگر به دنبال آن هستی که کارت را به بهترین شکل انجام دهی آن را به شخص دیگری غیر از خودت مسپار.

 لاتین:

یک خرگوش احمق، برای لانه‌ی خود سه ورودی تعبیه می‌کند.

تفسیر: اگر خواهان امنیت هستی، عقل حکم می‌کند که راه دخالت دیگران را در امور خودت بر آن‌ها ببندی

 آفریقا:

هر سوسک از دید مادرش به زیبایی غزال است.

تفسیر: معادل فارسی‌اش می‌شود، اگر در دیده‌ی مجنون نشینی، به غیر از خوبی لیلی نبینی.

 روسی:

بشکه‌ی خالی بلندترین صدا را ایجاد می‌کند.

تفسیر: هیاهو و ادعای زیاد نشان از تهی بودن دارد.

 اسپانیا:

برای پختن یک املت خوشمزه ، حداقل باید یک تخم‌ مرغ شکست.

تفسیر: بدون صرف هزینه به نتیجه‌ مطلوب دست نخواهی یافت

 روسی:

هر که چاقوی بزرگی در دست دارد، لزوماً آشپز ماهری نیست.

تفسیر: دسترسی به امکانات مطلوب ضامن موفقیت نیست.

 ژاپنی : 

اگر می خواهی جای رئیس ات بشینی پس هلش بده بره بالا 

تفسیر: برای پیشرفت زیر آب کسی رو نزن.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۴۰
مریم سلیمانی

بعضی از حرف ها 

اصلا حرف نیست 

گوشمان را خسته نکنیم 

شاید کسی که لب هایش را گشوده بدون فکر به زبان آورده 

مانند: !

تو نمی توانی... 

تو بیهوده تلاش می کنی 

تو خودت را خسته نکن 

تو پایت را اندازه ی گلیمت دراز کن 

تو قانع باش... 

تو راضی باش از هر چه داری 

اینجاست که 

تمام وجودمان را برای موفقیت آماده کنیم 

و مسیر را بدون آن فرد ادامه دهیم 

آدم ها را نگه دارید 

آن موقع که موفقیت های شما را تحسین می کنند 

نه آنهایی که ضعف های شما را مدام به رخ شما مى کشند .

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۶ ، ۲۲:۰۴
مریم سلیمانی

 چه کشکی !  چه پشمی !

چوپانی گله اش را به صحرا میبرد و در راه به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی وزیدن گرفت.

خواست فرود آید ترسید. دید نزدیک است که بیفتد. از دور بقعه امامزاده را دید و گفت: 

ای امامزاده گله ام نذر تو، اگراز درخت سالم پایین بیایم. قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم گرفت.

دوباره گفت:

ای امامزاده خدا راضی نمی شود که زن و بچه من از فقر بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی نصف گله مال تو و نصفی هم برای خودم.

قدری پایین تر آمد. وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: ای امامزاده نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟

آنها را خودم نگهداری می کنم درعوض کشک و پشم نصف گله را به تو می دهم.

نزدیک زمین که شد گفت: بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود کشکش مال تو، پشمش مال من. وقتی پایش به زمین رسید رو به امامزاده گفت:

آقا چه کشکی چه پشمی ..؟!

ما از هول مان یه حرفی زدیم....

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۳۲
مریم سلیمانی

عجیب ترین معلم دنیا بود ، امتحاناتش عجیب تر...امتحاناتی که هر هفته می گرفت و هر کسی باید برگه ی خودش را  تصحیح می کرد...آن هم نه در کلاس،در خانه...دور از چشم همه

اولین باری که برگه ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم...نمی دانم ترس بود یا عذاب وجدان،  هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم...

فردای آن روز در کلاس وقتی همه ی بچه ها برگه هایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شده اند به جز من...به جز من که از خودم غلط گرفته بودم...

 من نمی خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم...بعد از هر امتحان آنقدر تمرین می کردم تا در امتحان بعدی نمره ی بهتری بگیرم...

مدت ها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید،امتحان که تمام شد ، معلم برگه ها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت... چهره ی هم کلاسی هایم دیدنی بود... آن ها فکر می کردند این امتحان را هم مثل همه ی امتحانات دیگر خودشان تصحیح می کنند... اما این بار فرق داشت...این بار قرار بود حقیقت مشخص شود...

فردای آن روز وقتی معلم نمره ها را خواند فقط من بیست شدم... چون بر خلاف دیگران از خودم غلط می گرفتم ؛ از اشتباهاتم چشم پوشی نمی کردم و خودم را فریب نمی دادم... 

زندگی پر از امتحان است...  خیلی از ما انسان ها آنقدر اشتباهاتمان را نادیده می گیریم تا خودمان را فریب بدهیم ... تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم...  اما یک روز برگه ی امتحانمان دست معلم می افتد... آن روز چهره مان دیدنی ست... 

آن روز حقیقت مشخص می شود و نمره واقعی را می گیریم... 

راستی در امتحان زندگی از بیست چند شدیم؟  

حسین_حائریان

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۰۷
مریم سلیمانی

گربه رقصانی؛

گربه رقصانی کنایه از کارهای بی مغز و مایه و اعمال کودکانه است . یا به تعبیر دیگر درکارها مانع به وجود آوردن ، کاری را به تاخیرانداختن ، تعلل و امروز و فردا کردن در ادای حقی که در تمام موارد با ضرب المثل بالا تشبیه و تمثیل می شود . 

اکنون باید دید که رقص گربه یا به اصطلاح دیگر گربه رقصانی با اعمال بی مغز و بی رویه و تاخیر در امور چه ارتباط و بستگی دارد . 

در ازمنه قدیم نه عروسک صامت پیدا می شد و نه عروسک ناطق پس بهترین راه چاره برای دختر بچه ها این بود که بچه گربه ملوس و مانوسی را که در غالب خانه ها نگاهداری می شد با همان تکه پارچه ها قنداق کنند یعنی دستها و پاهایش را در درون قنداق قرار دهند تا پنجه نزند و فرار نکند.آنگاه او را در بغل گرفته در گوش او لالایی بخوانند تا به زعم خویش او را بخوابانند . گاهی هم به این حد قناعت نکرده به قول شادروان مستوفی :" دختر بچه ها گربه را قنداق می کردند و سردست گرفته می رقصانیدند که گربه رقصانی کنایه از همین کارهای بی مغز و مایه بچگانه است 

اتفاقاً گربه را قنداق کردن و رقصانیدن در مازندران ما هم معمول و متداول بود و شاید در بعضی روستاها نیز هنوز معمول و رایج باشد . سابقاً بچه گربه ها به قدری ملوس و مانوس بودند که برای بزرگترها در هنگام فراغت و برای دختر بچه ها در همه حال وسیله سرگرمی و نشاط به شمار می آمدند و کمبودها را از لحاظ تفریح و انبساط خاطر و رفع بیکاری بدان وسیله جبران می کردند . البته بزرگترها با انگشتان دست و دستمال و رشته های تسبیح که غالباً در دست داشتند بچه گربه ها را به بازی می گرفتند و دختر بچه ها از ترس آنکه بچه گربه ها با ناخنهای تیزش پنجه نزند او را قنداق کرده به اصطلاح گربه رقصانی می کردند ولی امروزه نه آن بچه گربه ها را در خانه نگاهداری می کنند و نه برنامه های متنوع رادیو و تلویزیون و دستگاههای ضبط صوت و نوارهای موسیقی مجال چنین تفنن را می دهد . 

به هرحال گربه رقصانی از مشغولیات شیرین و لذت بخش دختر بچه ها در ازمنه گذشته بود و این وسیله سرگرمی و نشاط آن چنان مورد توجه و عنایت اطفال قرار داشت که رفته رفته به صورت ضرب المثل درآمده هرکار بی رویه و بچگانه را که نفع و فایدتی برآن متصور نباشد به آن تشبیه و تمثیل کرده اند.    

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۱۶
مریم سلیمانی

به حباب نگران لب یک رود قسم،

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،

غصه هم میگذرد،

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند..

لحظه ها عریانند.

به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز...!!

زندگی ذره کاهیست،

که کوهش کردیم،

زندگی نام نکویی ست،

که خارش کردیم،

زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،

زندگی نیست بجزدیدن یار

زندگی نیست بجزعشق،

بجزحرف محبت به کسی،

ورنه هرخاروخسی،

زندگی کرده بسی،

زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دوسه تاکوچه وپس کوچه واندازه یک عمر بیابان دارد.

ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم .....

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۰۹
مریم سلیمانی

روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید .

حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند . 

روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.

به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. 

حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید. 

حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت . 

همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند.

حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟

کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.

حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.

حاکم گفت:بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟

یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.

حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی.

فقط می خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. 

فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد....


از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات ایمان داشته باش.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۳۸
مریم سلیمانی


آتش بیار معرکه   ( این اصطلاح را برای کسی به کار می برند که در ماهیت و اصل دعوا و مشاجره ی میان چند تن شرکت ندارد، اما کارش تشدید این دعوا و مشاجره و گرم نگاهداشتن آتش اختلاف در میان آنان است )  


در گذشته که موسیقی گسترش چندانی نداشت، ضرب و دف از ابزار اصلی مطربان به شمار می رفت. آنان این ابزار را زیر بغل می گرفتند و همه جا همراه می بردند. گروه مطربان اغلب تشکیل می شد از یک کمانچه کش، نی زن، ضرب گیر، دف زن، خواننده و رقاصه. یک نفر دیگر هم که اصلا از کار مطربی سررشته ای نداشت همیشه همراه این گروه بود که وظیفه ی خاصی بر عهده داشت. این شخص را " دایره نم کن " یا " آتش بیار " می نامیدند. دو ساز ضرب و دف از چوب وپوست تشکیل شده است. پوست این دو ساز در بهار و تابستان خشک و منقبض و در پائیز و زمستان  که موسم باران و رطوبت است مرطوب و منبسط می گردد. در بهار و تابستان لازم است که این پوست هر چند ساعت یک بار مرطوب و تازه گردد تا صدای آن به علت خشکی و انقباض تغییر نکند. این وظیفه در این فصول به عهده ی دایره نم کن بود که ظرف آبی جلوی خود قرار می داد و ضرب و دف را نم می داد و تازه نگاه می داشت. در پائیز و زمستان همین شخص که حالا  آتش بیار نامیده می شد پوست های مرطوب شده را روی منقل آتش می گرفت و با حرارت دادن خشک می کرد. این شخص که از موسیقی چیزی نمی دانست  نه می توانست ساز و ضرب و دف بزند و نه به آواز و خوانندگی آشنایی داشت، اما وجودش به قدری موثر بود که اگر دست از کار می کشید دستگاه طرب می خوابید و بساط معرکه و  شادی مردم برچیده می شد. و چون  افراد سخن چین و فتنه انگیز که در اصل مشاجرات شرکت ندارند، با بدگویی کردن  و ایجاد شبه آتش اختلافات را دامن می زنند آن ها را  به آتش بیار معرکه تشبیه می کنند از سوی دیگر دستگاه موسیقی و طرب در گذشته از نظر مذهبی بیشتر از امروز مورد بی اعتنایی بود و گناه اصلی وجود آن را آتش بیار می دانستند و بر این باور بودند که اگر او ضرب و دف را آماده نکند دستگاه موسیقی  و عیش نیز خود به خود از کار می افتد و موجب انحراف اخلاقی نمی گردد.  

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۴۲
مریم سلیمانی

🔴هوش منطقی(IQ):

 همان هوش عقلی یا هوش ریاضی است که در مدارس، ما را با آن می‌سنجیدند. اما انسانهایی را می‌توانیم مثال بزنیم که در دانشگاه معدل بالایی داشتند، اما در زندگی خانوادگی یا کاری شکست خوردند. پس هوش عقلی لازم است، اما کافی نیست.

🔴هوش هیجانی(EQ):

 به معنای توانایی مدیریت کردن هیجانات خود و دیگران.بعنوان مثال در اداره ای هستید کارمند با ارباب رجوع مشغول دعواست.بعد از دعوا نوبت به شما میرسد آن کارمند با لحنی عصبانی به شما میگوید کارتون چیه . این کارمند هوش هیجانی پایینی دارد.هوش هیجانی با تمرین و تکرار قابلیت ارتقا دارد.


🔴هوش سیاسی(PQ): 

هوش سیاسی که بهتر است آن را به هوش تدبیری ترجمه کنیم، و معنا و مفهوم آن این است که بدانیم در مقابل هر فرد بهترین نوع رفتار چه باید باشد.‌ تشخیص تفاوت میان افراد و به‌کارگیری بهترین شیوه‌ی عملکرد برای نزدیک شدن به آنها، هوش تدبیری یعنی هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.


🔴هوش تدبیری:

 یعنی اینکه خودم را با سواد مخاطب هدف هماهنگ کنم و از به‌کار بردن سؤالات و عبارات نابجا خودداری کنم. هوش تدبیری توان درک طرف مقابل را در ما افزایش می‌دهد. هوش تدبیری همان کیاست داشتن در کار است. به ما یاد می‌دهد که با مردم بحث نکنیم، یاد می‌دهد که در بازار رفته‌ایم تا معامله کنیم نه مقابله. و اینکه درک فرهنگها و خرده‌فرهنگها را داشته باشیم.


🔴هوش جسمانی یا فیزیکی(PQ):

 به ما می‌گوید که برای موفقیت در کار، و نزد مردم می‌بایست روح شاداب و مغزی پویا داشته باشیم و این مهم مهیا نمی‌شود مگر اینکه جسم سالم داشته باشیم. هوش جسمی به ما می‌گوید که عقل سالم در بدن سالم قرار دارد، پس مراقبت‌کننده‌ی ورزش و سلامتی خود باشیم.


🔴هوش معنوی(SQ):

 نهایتاً هوش معنوی به انسان بودن ما، صداقت داشتن ما و سالم بودن اخلاق ما می‌پردازد. هوش معنوی یعنی خودمان را نانوایی فرض کنیم که قرار نیست نان سوخته دست مردم بدهیم.


🔴هوش مدیریتی(MQ): 

به ما یادآور می‌شود برای موفقیت در زندگی شخصی و کسب و کار باید بتوانیم بر خودمان مدیریت قوی داشته باشیم و به عبارتی روی خودمان که ارزشمندترین دارایی‌مان است سرمایه‌گذاری کنیم، و برای این مهم، ۵ هوش را با نگاه جامعیت‌نگری به‌کار گیریم .

MQ=IQ+EQ+PQ+PQ+SQ

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۵۸
مریم سلیمانی

آب زیر کاه  ؛

(این اصطلاح در باره ی کسی به کار می رود که در لباس دوستی و خیر خواهی برای دستیابی به اهداف خود، دیگران را فریب می دهد و به آنان خیانت می کند.)  

در گذشته یکی از ترفندهای جنگی آن بود که در مسیر حرکت دشمن که از میان مزارع  و کشتزارها می گذشت باتلاق هایی پر از آب حفر کنند و روی آن را زیبا و طبیعی با کاه و علف بپوشانند تا دشمن هنگام عبور از این مناطق در آن ها افتاده و غرق شود. بدین ترتیب پیشتازان سپاه دشمن و سوارکاران آن ها در این باتلاق های سرپوشیده  فرو می رفتند و با کند شدن پیشروی آنان این فرصت برای مدافعان آن منطقه فراهم می آمد تا سپاه خود را آماده و تجهیز نمایند. این حیله ی جنگی در مبارزات مردم ویتنام علیه امریکائیان نیز به کار گرفته شده است و ویت کنگ ها در درون جنگل ها کودال های کوچک یا  بزرگی حفر و پر از آب می گردند و سر نیزه و سیخ های بلند دیگری را نیز در آن ها قرار می دادند و روی آن ها را با کاه و برگ و علف می پوشاندند و سربازان امریکایی که از آب زیر کاه خبر نداشتند هنگام پیشروی در این گودال های پر از آب و سرنیزه  می افتادند و با فرو رفتن سرنیزه ها در بدنشان و غرق شدن در آب با مرگ هولناکی از میان می رفتند.  

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۲۲
مریم سلیمانی

زیر کاسه نیم کاسه ای است

(برای بیان این معنا که فریب و نیرنگی در کار است از این ضرب المثل استفاده می شود)

در گذشته که وسایل خنک کننده و نگاه دارنده مانند یخچال و فریزر و فلاکس و یخدان وجود نداشت، مردم خوراکی های فاسد شدنی را در کاسه می ریختند و کاسه ها را در سردابه ها و زیرزمین ها، دور از دسترس ساکنان خانه و به ویژه کودکان می گذاشتند. آن گاه کاسه ها و قدح های بزرگی را وارونه بر روی آن ها قرار می دادند تا از خس و خاشاک و گرد و غبار و حشرات و حیوانات موذی مانند موش و گربه محفوظ بمانند. کاسه ی بزرگ در جاهای صاف و مسطح زیر زمین چنان کاسه های کوچک تر و نیم کاسه ها را می پوشاند که گرمای محتویات آن ها تا مدتی به همان درجه و میزان اولیه باقی می ماند.

ولی در آشپزحانه ها کاسه ها و قدح های بزرگ را وارونه قرار نمی دهند و آن ها را در جاهای مخصوص پهلوی یکدیگر می گذارند و کاسه های کوچک و کوچک تر را یکی پس از دیگری در درون آن ها جای می دهند. از این رو در گذشته اگر کسی می دید که کاسه ی بزرگی در آشپزخانه وارونه قرار گرفته است به قیاس کاسه های موجود در زیر زمین، گمان می کرد که در زیر آن نیز باید نیم کاسه ای وجود داشته باشد که به این شکل گذاشته شده است، ولی چون این کار در آشپزخانه معمول نبود و نیست، در این مورد مطمئن نبود و  لذا این کار را حقه و فریبی می پنداشت و در صدد یافتن علت آن بر می آمد.

بدین ترتیب رفته رفته عبارت "زیر کاسه نیم کاسه ای است" به معنای وجود نیرنگ و فریب در کار، در میان مردم به صورت ضرب المثل در آمده و در موارد وجود شبهه ای در کار مورد استفاده قرار گرفت.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۲۳
مریم سلیمانی