فرزندان ایران : مثبت بیندیشیم

این وبلاگ متعلق به مثبت اندیشان مى باشد .

فرزندان ایران : مثبت بیندیشیم

این وبلاگ متعلق به مثبت اندیشان مى باشد .

هیچوقت فراموش نکن؛
اگر حس روییدن در تو باشد;
حتی در کویر هم رشد خواهی کرد...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۰۶۷ مطلب توسط «مریم سلیمانی» ثبت شده است

چایی همیشه دم بود

روی سماور

توی قوری. 

در خانه همیشه باز بود

مهمانی ها دلیل و برهان نمی خواست. 

غذاها ساده و خانگی بود

بویش نیازی به هود نداشت

عطرش تا هفت خانه می رفت

کسی نان خشکه نداشت

نان برکت سفره بود. 

مهمانِ ناخوانده، آب خورشت را زیاد می کرد

بوی شب بو ها و خاک نم خورده حیاط غوغا میکرد

خبری از پرده های ضخیم و مجلسی نبود، نور خورشید سهمی از خانه های قدیم بود!

دلخوری ها مشاوره نمی خواست

دوستی ها حساب و کتاب نداشت

سلام ها اینقدر معنا نداشت !

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۶ ، ۲۱:۰۷
مریم سلیمانی

جامایکا:

قبل از آنکه از رودخانه عبور کنی، به تمساح نگو “دهن گنده”.

تفسیر: تا وقتی به کسی نیاز داری، او را تحمل کن و با او مدارا کن.

 هاییتی:

اگر میخواهی جوجه‌هایت سر از تخم بیرون آورند، خودت روی تخم‌مرغ ها بخواب.

تفسیر: اگر به دنبال آن هستی که کارت را به بهترین شکل انجام دهی آن را به شخص دیگری غیر از خودت مسپار.

 لاتین:

یک خرگوش احمق، برای لانه‌ی خود سه ورودی تعبیه می‌کند.

تفسیر: اگر خواهان امنیت هستی، عقل حکم می‌کند که راه دخالت دیگران را در امور خودت بر آن‌ها ببندی

 آفریقا:

هر سوسک از دید مادرش به زیبایی غزال است.

تفسیر: معادل فارسی‌اش می‌شود، اگر در دیده‌ی مجنون نشینی، به غیر از خوبی لیلی نبینی.

 روسی:

بشکه‌ی خالی بلندترین صدا را ایجاد می‌کند.

تفسیر: هیاهو و ادعای زیاد نشان از تهی بودن دارد.

 اسپانیا:

برای پختن یک املت خوشمزه ، حداقل باید یک تخم‌ مرغ شکست.

تفسیر: بدون صرف هزینه به نتیجه‌ مطلوب دست نخواهی یافت

 روسی:

هر که چاقوی بزرگی در دست دارد، لزوماً آشپز ماهری نیست.

تفسیر: دسترسی به امکانات مطلوب ضامن موفقیت نیست.

 ژاپنی : 

اگر می خواهی جای رئیس ات بشینی پس هلش بده بره بالا 

تفسیر: برای پیشرفت زیر آب کسی رو نزن.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۴۰
مریم سلیمانی

بعضی از حرف ها 

اصلا حرف نیست 

گوشمان را خسته نکنیم 

شاید کسی که لب هایش را گشوده بدون فکر به زبان آورده 

مانند: !

تو نمی توانی... 

تو بیهوده تلاش می کنی 

تو خودت را خسته نکن 

تو پایت را اندازه ی گلیمت دراز کن 

تو قانع باش... 

تو راضی باش از هر چه داری 

اینجاست که 

تمام وجودمان را برای موفقیت آماده کنیم 

و مسیر را بدون آن فرد ادامه دهیم 

آدم ها را نگه دارید 

آن موقع که موفقیت های شما را تحسین می کنند 

نه آنهایی که ضعف های شما را مدام به رخ شما مى کشند .

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۶ ، ۲۲:۰۴
مریم سلیمانی

 چه کشکی !  چه پشمی !

چوپانی گله اش را به صحرا میبرد و در راه به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی وزیدن گرفت.

خواست فرود آید ترسید. دید نزدیک است که بیفتد. از دور بقعه امامزاده را دید و گفت: 

ای امامزاده گله ام نذر تو، اگراز درخت سالم پایین بیایم. قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم گرفت.

دوباره گفت:

ای امامزاده خدا راضی نمی شود که زن و بچه من از فقر بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی نصف گله مال تو و نصفی هم برای خودم.

قدری پایین تر آمد. وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: ای امامزاده نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟

آنها را خودم نگهداری می کنم درعوض کشک و پشم نصف گله را به تو می دهم.

نزدیک زمین که شد گفت: بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود کشکش مال تو، پشمش مال من. وقتی پایش به زمین رسید رو به امامزاده گفت:

آقا چه کشکی چه پشمی ..؟!

ما از هول مان یه حرفی زدیم....

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۳۲
مریم سلیمانی

عجیب ترین معلم دنیا بود ، امتحاناتش عجیب تر...امتحاناتی که هر هفته می گرفت و هر کسی باید برگه ی خودش را  تصحیح می کرد...آن هم نه در کلاس،در خانه...دور از چشم همه

اولین باری که برگه ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم...نمی دانم ترس بود یا عذاب وجدان،  هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم...

فردای آن روز در کلاس وقتی همه ی بچه ها برگه هایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شده اند به جز من...به جز من که از خودم غلط گرفته بودم...

 من نمی خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم...بعد از هر امتحان آنقدر تمرین می کردم تا در امتحان بعدی نمره ی بهتری بگیرم...

مدت ها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید،امتحان که تمام شد ، معلم برگه ها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت... چهره ی هم کلاسی هایم دیدنی بود... آن ها فکر می کردند این امتحان را هم مثل همه ی امتحانات دیگر خودشان تصحیح می کنند... اما این بار فرق داشت...این بار قرار بود حقیقت مشخص شود...

فردای آن روز وقتی معلم نمره ها را خواند فقط من بیست شدم... چون بر خلاف دیگران از خودم غلط می گرفتم ؛ از اشتباهاتم چشم پوشی نمی کردم و خودم را فریب نمی دادم... 

زندگی پر از امتحان است...  خیلی از ما انسان ها آنقدر اشتباهاتمان را نادیده می گیریم تا خودمان را فریب بدهیم ... تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم...  اما یک روز برگه ی امتحانمان دست معلم می افتد... آن روز چهره مان دیدنی ست... 

آن روز حقیقت مشخص می شود و نمره واقعی را می گیریم... 

راستی در امتحان زندگی از بیست چند شدیم؟  

حسین_حائریان

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۰۷
مریم سلیمانی

گربه رقصانی؛

گربه رقصانی کنایه از کارهای بی مغز و مایه و اعمال کودکانه است . یا به تعبیر دیگر درکارها مانع به وجود آوردن ، کاری را به تاخیرانداختن ، تعلل و امروز و فردا کردن در ادای حقی که در تمام موارد با ضرب المثل بالا تشبیه و تمثیل می شود . 

اکنون باید دید که رقص گربه یا به اصطلاح دیگر گربه رقصانی با اعمال بی مغز و بی رویه و تاخیر در امور چه ارتباط و بستگی دارد . 

در ازمنه قدیم نه عروسک صامت پیدا می شد و نه عروسک ناطق پس بهترین راه چاره برای دختر بچه ها این بود که بچه گربه ملوس و مانوسی را که در غالب خانه ها نگاهداری می شد با همان تکه پارچه ها قنداق کنند یعنی دستها و پاهایش را در درون قنداق قرار دهند تا پنجه نزند و فرار نکند.آنگاه او را در بغل گرفته در گوش او لالایی بخوانند تا به زعم خویش او را بخوابانند . گاهی هم به این حد قناعت نکرده به قول شادروان مستوفی :" دختر بچه ها گربه را قنداق می کردند و سردست گرفته می رقصانیدند که گربه رقصانی کنایه از همین کارهای بی مغز و مایه بچگانه است 

اتفاقاً گربه را قنداق کردن و رقصانیدن در مازندران ما هم معمول و متداول بود و شاید در بعضی روستاها نیز هنوز معمول و رایج باشد . سابقاً بچه گربه ها به قدری ملوس و مانوس بودند که برای بزرگترها در هنگام فراغت و برای دختر بچه ها در همه حال وسیله سرگرمی و نشاط به شمار می آمدند و کمبودها را از لحاظ تفریح و انبساط خاطر و رفع بیکاری بدان وسیله جبران می کردند . البته بزرگترها با انگشتان دست و دستمال و رشته های تسبیح که غالباً در دست داشتند بچه گربه ها را به بازی می گرفتند و دختر بچه ها از ترس آنکه بچه گربه ها با ناخنهای تیزش پنجه نزند او را قنداق کرده به اصطلاح گربه رقصانی می کردند ولی امروزه نه آن بچه گربه ها را در خانه نگاهداری می کنند و نه برنامه های متنوع رادیو و تلویزیون و دستگاههای ضبط صوت و نوارهای موسیقی مجال چنین تفنن را می دهد . 

به هرحال گربه رقصانی از مشغولیات شیرین و لذت بخش دختر بچه ها در ازمنه گذشته بود و این وسیله سرگرمی و نشاط آن چنان مورد توجه و عنایت اطفال قرار داشت که رفته رفته به صورت ضرب المثل درآمده هرکار بی رویه و بچگانه را که نفع و فایدتی برآن متصور نباشد به آن تشبیه و تمثیل کرده اند.    

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۱۶
مریم سلیمانی

به حباب نگران لب یک رود قسم،

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،

غصه هم میگذرد،

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهدماند..

لحظه ها عریانند.

به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز...!!

زندگی ذره کاهیست،

که کوهش کردیم،

زندگی نام نکویی ست،

که خارش کردیم،

زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،

زندگی نیست بجزدیدن یار

زندگی نیست بجزعشق،

بجزحرف محبت به کسی،

ورنه هرخاروخسی،

زندگی کرده بسی،

زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دوسه تاکوچه وپس کوچه واندازه یک عمر بیابان دارد.

ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم .....

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۰۹
مریم سلیمانی

روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید .

حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند . 

روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.

به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. 

حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید. 

حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت . 

همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند.

حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟

کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.

حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.

حاکم گفت:بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟

یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.

حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی.

فقط می خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. 

فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد....


از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات ایمان داشته باش.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۳۸
مریم سلیمانی


آتش بیار معرکه   ( این اصطلاح را برای کسی به کار می برند که در ماهیت و اصل دعوا و مشاجره ی میان چند تن شرکت ندارد، اما کارش تشدید این دعوا و مشاجره و گرم نگاهداشتن آتش اختلاف در میان آنان است )  


در گذشته که موسیقی گسترش چندانی نداشت، ضرب و دف از ابزار اصلی مطربان به شمار می رفت. آنان این ابزار را زیر بغل می گرفتند و همه جا همراه می بردند. گروه مطربان اغلب تشکیل می شد از یک کمانچه کش، نی زن، ضرب گیر، دف زن، خواننده و رقاصه. یک نفر دیگر هم که اصلا از کار مطربی سررشته ای نداشت همیشه همراه این گروه بود که وظیفه ی خاصی بر عهده داشت. این شخص را " دایره نم کن " یا " آتش بیار " می نامیدند. دو ساز ضرب و دف از چوب وپوست تشکیل شده است. پوست این دو ساز در بهار و تابستان خشک و منقبض و در پائیز و زمستان  که موسم باران و رطوبت است مرطوب و منبسط می گردد. در بهار و تابستان لازم است که این پوست هر چند ساعت یک بار مرطوب و تازه گردد تا صدای آن به علت خشکی و انقباض تغییر نکند. این وظیفه در این فصول به عهده ی دایره نم کن بود که ظرف آبی جلوی خود قرار می داد و ضرب و دف را نم می داد و تازه نگاه می داشت. در پائیز و زمستان همین شخص که حالا  آتش بیار نامیده می شد پوست های مرطوب شده را روی منقل آتش می گرفت و با حرارت دادن خشک می کرد. این شخص که از موسیقی چیزی نمی دانست  نه می توانست ساز و ضرب و دف بزند و نه به آواز و خوانندگی آشنایی داشت، اما وجودش به قدری موثر بود که اگر دست از کار می کشید دستگاه طرب می خوابید و بساط معرکه و  شادی مردم برچیده می شد. و چون  افراد سخن چین و فتنه انگیز که در اصل مشاجرات شرکت ندارند، با بدگویی کردن  و ایجاد شبه آتش اختلافات را دامن می زنند آن ها را  به آتش بیار معرکه تشبیه می کنند از سوی دیگر دستگاه موسیقی و طرب در گذشته از نظر مذهبی بیشتر از امروز مورد بی اعتنایی بود و گناه اصلی وجود آن را آتش بیار می دانستند و بر این باور بودند که اگر او ضرب و دف را آماده نکند دستگاه موسیقی  و عیش نیز خود به خود از کار می افتد و موجب انحراف اخلاقی نمی گردد.  

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۶ ، ۱۰:۴۲
مریم سلیمانی

🔴هوش منطقی(IQ):

 همان هوش عقلی یا هوش ریاضی است که در مدارس، ما را با آن می‌سنجیدند. اما انسانهایی را می‌توانیم مثال بزنیم که در دانشگاه معدل بالایی داشتند، اما در زندگی خانوادگی یا کاری شکست خوردند. پس هوش عقلی لازم است، اما کافی نیست.

🔴هوش هیجانی(EQ):

 به معنای توانایی مدیریت کردن هیجانات خود و دیگران.بعنوان مثال در اداره ای هستید کارمند با ارباب رجوع مشغول دعواست.بعد از دعوا نوبت به شما میرسد آن کارمند با لحنی عصبانی به شما میگوید کارتون چیه . این کارمند هوش هیجانی پایینی دارد.هوش هیجانی با تمرین و تکرار قابلیت ارتقا دارد.


🔴هوش سیاسی(PQ): 

هوش سیاسی که بهتر است آن را به هوش تدبیری ترجمه کنیم، و معنا و مفهوم آن این است که بدانیم در مقابل هر فرد بهترین نوع رفتار چه باید باشد.‌ تشخیص تفاوت میان افراد و به‌کارگیری بهترین شیوه‌ی عملکرد برای نزدیک شدن به آنها، هوش تدبیری یعنی هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.


🔴هوش تدبیری:

 یعنی اینکه خودم را با سواد مخاطب هدف هماهنگ کنم و از به‌کار بردن سؤالات و عبارات نابجا خودداری کنم. هوش تدبیری توان درک طرف مقابل را در ما افزایش می‌دهد. هوش تدبیری همان کیاست داشتن در کار است. به ما یاد می‌دهد که با مردم بحث نکنیم، یاد می‌دهد که در بازار رفته‌ایم تا معامله کنیم نه مقابله. و اینکه درک فرهنگها و خرده‌فرهنگها را داشته باشیم.


🔴هوش جسمانی یا فیزیکی(PQ):

 به ما می‌گوید که برای موفقیت در کار، و نزد مردم می‌بایست روح شاداب و مغزی پویا داشته باشیم و این مهم مهیا نمی‌شود مگر اینکه جسم سالم داشته باشیم. هوش جسمی به ما می‌گوید که عقل سالم در بدن سالم قرار دارد، پس مراقبت‌کننده‌ی ورزش و سلامتی خود باشیم.


🔴هوش معنوی(SQ):

 نهایتاً هوش معنوی به انسان بودن ما، صداقت داشتن ما و سالم بودن اخلاق ما می‌پردازد. هوش معنوی یعنی خودمان را نانوایی فرض کنیم که قرار نیست نان سوخته دست مردم بدهیم.


🔴هوش مدیریتی(MQ): 

به ما یادآور می‌شود برای موفقیت در زندگی شخصی و کسب و کار باید بتوانیم بر خودمان مدیریت قوی داشته باشیم و به عبارتی روی خودمان که ارزشمندترین دارایی‌مان است سرمایه‌گذاری کنیم، و برای این مهم، ۵ هوش را با نگاه جامعیت‌نگری به‌کار گیریم .

MQ=IQ+EQ+PQ+PQ+SQ

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۵۸
مریم سلیمانی

آب زیر کاه  ؛

(این اصطلاح در باره ی کسی به کار می رود که در لباس دوستی و خیر خواهی برای دستیابی به اهداف خود، دیگران را فریب می دهد و به آنان خیانت می کند.)  

در گذشته یکی از ترفندهای جنگی آن بود که در مسیر حرکت دشمن که از میان مزارع  و کشتزارها می گذشت باتلاق هایی پر از آب حفر کنند و روی آن را زیبا و طبیعی با کاه و علف بپوشانند تا دشمن هنگام عبور از این مناطق در آن ها افتاده و غرق شود. بدین ترتیب پیشتازان سپاه دشمن و سوارکاران آن ها در این باتلاق های سرپوشیده  فرو می رفتند و با کند شدن پیشروی آنان این فرصت برای مدافعان آن منطقه فراهم می آمد تا سپاه خود را آماده و تجهیز نمایند. این حیله ی جنگی در مبارزات مردم ویتنام علیه امریکائیان نیز به کار گرفته شده است و ویت کنگ ها در درون جنگل ها کودال های کوچک یا  بزرگی حفر و پر از آب می گردند و سر نیزه و سیخ های بلند دیگری را نیز در آن ها قرار می دادند و روی آن ها را با کاه و برگ و علف می پوشاندند و سربازان امریکایی که از آب زیر کاه خبر نداشتند هنگام پیشروی در این گودال های پر از آب و سرنیزه  می افتادند و با فرو رفتن سرنیزه ها در بدنشان و غرق شدن در آب با مرگ هولناکی از میان می رفتند.  

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۶ ، ۱۸:۲۲
مریم سلیمانی

زیر کاسه نیم کاسه ای است

(برای بیان این معنا که فریب و نیرنگی در کار است از این ضرب المثل استفاده می شود)

در گذشته که وسایل خنک کننده و نگاه دارنده مانند یخچال و فریزر و فلاکس و یخدان وجود نداشت، مردم خوراکی های فاسد شدنی را در کاسه می ریختند و کاسه ها را در سردابه ها و زیرزمین ها، دور از دسترس ساکنان خانه و به ویژه کودکان می گذاشتند. آن گاه کاسه ها و قدح های بزرگی را وارونه بر روی آن ها قرار می دادند تا از خس و خاشاک و گرد و غبار و حشرات و حیوانات موذی مانند موش و گربه محفوظ بمانند. کاسه ی بزرگ در جاهای صاف و مسطح زیر زمین چنان کاسه های کوچک تر و نیم کاسه ها را می پوشاند که گرمای محتویات آن ها تا مدتی به همان درجه و میزان اولیه باقی می ماند.

ولی در آشپزحانه ها کاسه ها و قدح های بزرگ را وارونه قرار نمی دهند و آن ها را در جاهای مخصوص پهلوی یکدیگر می گذارند و کاسه های کوچک و کوچک تر را یکی پس از دیگری در درون آن ها جای می دهند. از این رو در گذشته اگر کسی می دید که کاسه ی بزرگی در آشپزخانه وارونه قرار گرفته است به قیاس کاسه های موجود در زیر زمین، گمان می کرد که در زیر آن نیز باید نیم کاسه ای وجود داشته باشد که به این شکل گذاشته شده است، ولی چون این کار در آشپزخانه معمول نبود و نیست، در این مورد مطمئن نبود و  لذا این کار را حقه و فریبی می پنداشت و در صدد یافتن علت آن بر می آمد.

بدین ترتیب رفته رفته عبارت "زیر کاسه نیم کاسه ای است" به معنای وجود نیرنگ و فریب در کار، در میان مردم به صورت ضرب المثل در آمده و در موارد وجود شبهه ای در کار مورد استفاده قرار گرفت.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۲۳
مریم سلیمانی

انواع روش های املا در مقطع ابتدایی

۱-املای تقریری: معلم متنی را که قبلاً تهیه کرده بتدریج قرائت می‌کند تا فراگیران بنویسند. 

۲- املای گروهی:در هر گروه یک نفر به بقیه دیکته می‌گوید. برای مثال در یک گروه سه نفری یک نفر املا می‌گوید. یک نفر نظارت می‌کند و نفر سوم می‌نویسد

۳-املای گروهی:دانش آموزان به گروه های سه یا چهارنفری تقسیم شده و هر کدام یک خط   می‌نویسد .        

۴-املای گروه به گروه دیگر:هر گروه متنی را تهیه کرده برای گروه دیگر می خواند تا آن گروه بنویسد.

۵-  املای  ذهنی : دانش آموزان متنی را بخواند و در پایان املای آن را به تنهایی بنویسد .با استفاده از قدرت حافظه خودش به خودش املاء بگوید.

۶-املای  ذهنی: کلماتی را پای تخته می نویسیم و  دانش‌آموزان به کلمات با دقت نگاه می‌کنند و به ذهن می سپارند. سپس کلمات  نوشته شده رااز روی تخته پاک می کنیم . دانش آموزان با استفاده از قدرت حافظه خود کلمات را می نویسند

۷-املای کارتی : معلّم تعداد کلمه روی کارت می نویسد وجلو کلاس نصب می کند وآنها را می خواند وبعد جمع می کند واز دانش آموزان می خواهد که کلماتی را که به خاطر دارند بنویسند.

معلم می توان املا را بر روی چندین کارت بنویسد و این کارت ها را بین گروهها تقسیم کند تا تمام گروهها کارتها را ببینند و سپس کارتها را جمع کرده و از روی آنها دیکته بگوید.

۸- املای کامل کردنی:معلم تعداد لغاتی مثلاً 20 کلمه که دارای ارزش املایی هستند را انتخاب می‌کند و سپس جای آنها را در متن آماده شده جهت تکثیر خالی  می‌گذارد. آن‌گاه متن کامل را خودش می‌خواند و دانش‌آموزان جاهای خالی را با توجه به قرائت معلم پر می‌کنند.می توان کلماتی را انتخاب کرد و حروفی را از کلمه جا انداخت ، دانش آموزان کلمات را کامل کنند.

۹- املای با ضبط وصوت: ضبط متن املاء بر روی نوار و پخش آن در کلاس درس یا منزل  جهت نوشتن متن املاء.

۱۰-- املاء سفره‌ای :دانش‌آموزان به صورت گروهی برر وی سفره‌های نایلونی با استفاده از ماژیک وایت‌برد  یا انگشت وگواش املاء می‌نویسند.

۱۱-املا آبکی : دانش آموزان پایه های اول ودوم  می توانند با استفاده از قوطی مایع ظرفشویی که داخل آن آب ریخته اند روی زمین املا بنویسند.

۱۲-املا ماسه ای:روی تخته شن یا زمین شنی با چوب املا بنویسند.

۱۳-املا لمسی :  دانش آموزی روی کمر دوست خود با انگشت  بنویسد و نفر جلویی  کلمه را تشخیص داده وروی کاغذ  بنویسند.     

۱۴-   می توان متن املایی را به صورت تایپ بدون نقطه، بدون تشدید و یا به صورت لغات ناقص به دانش آموزان داد تا آنان در جای مناسب نقطه بگذارند یا تشدید قرار دهند و یا لغات ناقص را کامل کنند. 

              

                                              **********

به جهت هماهنگی مقدار متن املا در پایه های مختلف بدین شرح پیشنهاد می شود :

 برای کلاس چهارم و پنجم وششم ابتدایی حداکثر 15 سطر حدود 150 کلمه

توجه : در هفته دو جلسه املا داشته یک جلسه تمرین املا وجلسه دیگر ارزشیابی املا می باشد.

                     

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۴۱
مریم سلیمانی

صفت
واژه یا گروهی از واژه ها ست که درباره ی اسم توضیح می دهد و یکی از خصوصیات اسم را از قبیل حالت مقدار شماره و مانند آن بیان می کند. اسمی که صفت درباره ی آن توضیح می دهدموصوف نامیده می شود.
مثال: گل زیبا
موصوف صفت

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۲۲
مریم سلیمانی

رودکی : پدر شعر فارسی

رودکی : پدر شعر فارسیرودکی، شاعر تیره چشم روشن بین، از سخن سرایان بلند آوازه‌ی آغاز قرن چهارم هجری است که وی را به علت پیشگام بودن در انواع شعر فارسی، به ویژه رباعی و غزل، «پدر شعر فارسی» لقب داده‌اند. 
ابو عبدالله جعفر بن محمد الرودکی در «ببخ» قصبه‌ی مرکزی ناحیه‌ی «رودک» از توابع سمرقند متولد شد و انتساب او به رودکی هم به همین دلیل است. 
تاریخ ولادت او به حدس قریب به یقین، بایست اواسط قرن سوم هجری بوده باشد. از آغاز زندگی و خانواده‌ی او اطلاعاتی در دست نیست، اما آنچه معلوم است این که خانواده‌ی وی مال و منالی نداشته و در تنگی می‌زیسته‌اند و این بیت او نیز شاید یادی از آن حال باشد: 
از خر و پالیک آنجای رسیدم که همی 
موزه‌ی چینی می‌خواهم و اسب تازی 
موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۵ ، ۲۱:۵۱
مریم سلیمانی

نیما یوشیج


نیما یوشیج
Nima Yushij - Original.jpg
نیما یوشیج




علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج (زادهٔ ۲۱ آبان ۱۲۷۴ در دهکدهٔ یوش، بخش بلده از توابع شهرستان نور استان مازندران - درگذشتهٔ ۱۳ دی ۱۳۳۸  در شمیران، تهران) شاعر معاصر ایرانی و ملقب به پدر شعر نوی فارسی  است. وی بنیانگذار شعر نو فارسی است.

نیما یوشیج با مجموعه تأثیرگذار افسانه، که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به‌پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خودِ نیما بر هنر خویش نهاده‌بود.

تمام جریان‌های اصلی شعر معاصر فارسی وامدار این انقلاب و تحولی هستند که نیما نوآور آن بود. بسیاری از شاعران و منتقدان معاصر، اشعار نیما را نمادین می‌دانند و او را هم‌پایهٔ شاعران سمبولیست به نام جهان می‌دانند.  نیما همچنین اشعاری به زبان مازندرانی دارد که با نام «روجا» چاپ شده‌است.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۵ ، ۲۱:۵۰
مریم سلیمانی

[تصویر:  fee50c0fa66a528bdefb28d5107910dc.jpg]


جوانی به نام «معالق» از فقرای شهر خوی که از نعمت پدر محروم بود. عاشق دختر حاکم این شهر می شود. او که تنها فرزند مادرش بود، از شدت عشق بیمار و بستری می گردد. مداواهای پزشکان در علاج بیمار کارگر نمی افتد چرا که بیماری عشق درمان جسمی ندارد. بالاخره پسر زبان می گشاید واز عشقش به دختر حاکم می گوید. مادرو نزدیکانش وی را را نکوهش می کنند. اما پسر بر عشق خویش پایداری می کند و مادر به ناچار به خواستگاری دختر حاکم می رود. خبر به گوش دختر حاکم می رسد و وی ازدواج خود با آن پسر یتیم را مشروط به پیروزی اش بر پهلوان نامدار خوی،پوریای ولی می کند. از آنجا که عشق منطق دیگری دارد. پسر جوان با وجود اینکه می داند، توان غلبه بر پوریای ولی را ندارد، برای مبارزه و کشتی گرفتن اعلام آمادگی می کند. تاریخ مبارزه برای یکی از روزهای جمعه تعیین می شود.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۴۳
مریم سلیمانی