دوشنبه ١٠/١٧ هدیه
شنبه ١٠/٢٢ فارسى شفاهى ( روخوانى و حفظ و معنى شعر )
یکشنبه ١٠/٢٣ فارسى - نگارش - املا
دوشنبه ١٠/٢٤ علوم
سه شنبه ١٠/٢٥ اجتماعى
یکشنبه ١٠/٣٠ ریاضى
زمین لرزه نتیجهٔ رهایی ناگهانی انرژی از داخل پوسته زمین است که امواج مرتعشی را ایجاد میکند. زمین لرزهها توسط دستگاه زلزله سنج یا لرزه نگار ثبت میشوند. مقدار بزرگی یک زلزله (ریشتر) طبق قرارداد گزارش میشود، زلزلههای کوچکتر از شدت ۳ اغلب غیر محسوس و بزگتر از ۷ خسارتهای جدی را به بار میآورند. شدت لرزه با روش اصلاح شدهٔ مرکالی اندازهگیری میشود.
در نزدیکی سطح زمین، زلزله به صورت ارتعاش یا گاهی جابجایی زمین نمایان میشود. زمانی که مرکز زمینلرزه در داخل دریا باشد، بستر دریا به میزانی تغییر مکان مییابد که باعث ایجاد سونامی میشود. ارتعاشات زمین همینطورریزش کوه و گاهی فعالیتهای آتشفشانی را موجب میشود.
در حالت کلی کلمه زمین لرزه هر نوع ارتعاشی را در بر میگیرد – چه ارتعاش طبیعی چه مصنوعی توسط انسان - که موجب ایجاد امواج مرتعش میشود. زمین لرزهها اغلب معلول شکستگیهای گسلها هستند، و همینطور فعالیتهای آتشفشانی، ریزش کوهها، انفجار معدنها، و آزمایشات هستهای.
نقطهٔ آغازین شکاف لرزه را کانون مینامند.
مرکز زمینلرزه نقطهای است در راستای عمودی کانون و در سطح زمین.
عملا" چهارنیرو بر هواپیما وارد میشود :
1- نیروی رانش
2- نیروی مقاومت (پسا)
3- نیروی بالابری
4- نیروی وزن (جاذبه)
1- نیروی رانش نیرویی است که در جهت حرکت هواپیما و توسط موتور هواپیما تولید میشود.
2- نیروی مقاومت (پسا) در جهت خلاف حرکت هواپیما ایجاد میشود و نتیجه حرکت هواپیما در داخل سیال است.
3- نیروی بالابری در جهت بالا بردن هواپیما به کار رفته و نتیجه حرکت بال هواپیما درون سیال است.
4- نیروی وزن یا جاذبه برخلاف جهت نیروی بالابری بوده و نتیجه اثر جاذبه زمین بر روی هر شیئی است.
با سلام و عرض ادب :
جلسه ى دیدار اولیا با معلم و ارائه ى کارنامه ى مهر و آبان ماه روز دوشنبه پنجم آذر از ساعت هفت و نیم تا هشت و نیم در کلاس برگزار مى گردد .
امشب سخن از جان جهان باید گفت / توصیف رسول انس و جان باید گفت
در شام ولادت دو قطب عالم / تبریک به صاحب الزمان باید گفت . . .
دوشنبه ٩/٥ فارسى -نگارش -املا
سه شنبه ٩/٦ مطالعات
شنبه ٩/١٠ هدیه
یکشنبه ٩/١١ علوم
دوشنبه ٩/١٢ ریاضى
تمام امتحانات از اول کتاب تا جایى که خواندیم .
نتیجه ى این امتحان در کارنامه ى ترم تاثیر مستقیم خواهد داشت .
نهاد قسمتی از جمله است که در باره ی آن خبری می دهیم . یا ((صاحب خبر))
گزاره خبری است که در باره ی نهاد داده می شود.یا((خبر))
مثال : علی کتاب می خواند . در این جمله «علی» نهاد و «کتاب می خواند» گزاره است .
دانش آموزان کلاس اول راهنمایی آمدند .
در این جمله «دانش آموزان کلاس اول راهنمایی» نهاد و «آمدند» گزاره است.
- در برخی از جمله ها نهاد یک کلمه است و گزاره بیش از یک کلمه، و در بعضی از جمله ها نهاد بیش از یک کلمه است و گزاره یک کلمه است .
- نهاد میتواند یک ضمیر باشد :
مانند :او شیفته ی طبیعت بود.
- گاهی نهاد از جمله حذف میشود.
مانند:فارسی را پاس میداریم .نهاد(ما)
- مطابقت نهاد با فعل :نهاد جمله از نظر جمع و مفرد بودن با فعل مطابقت کند.
مانند :بچه ها با صدای بلند خندیدند.
بچه ها :جمع خندیدند:فعل جمع
نکته :اگر نهاد ما غیر جاندار باشد و جمع باشد فعل آن میتواند هم به صورت جمع و هم مفرد آورده شود .
مانند:چشمه های آب گرم از زمین می جوشد /می جوشند
- نهاد اگر کننده ی کار باشد (فاعل )خوانده می شود
مانند :پدرم روزنامه می خواند.
- اگر نهاد کننده ی کار نباشد به آن مسند الیه یا نهاد غیر فاعلی می گویند.
مانند:هوا سرد است .
در اینجا (هوا )نهاد غیر فاعلی یا مسند الیه است.
1⃣ موادی که خودشان بازیافتی هستند و مجدد نمیشه آنها را بازیافت نمود.
2⃣ موادی که در ساختشان رنگ های شیمیایی و صنعتی استفاده شده است.
3⃣ موادی که آلودگی های میکروبی دارند و مجدد نمی شود از انها استفاده و دوباره آنها را بازیافت کرد .
شکل های تصویر کتاب هم به این ۳ دسته اشاره دارند .
جعبه پیتزا و شانه تخم مرغ و دستمال کاغذی و کاغذها و مقواهای رنگی
آرایه های ادبی اگردر جمله یا شعر واقع شوند،باعث زیبایی آن می شوند .
تشبیه
در هر تشبیه میان آن چه تشبیه می شود و آن چه بدان تشبیه می کنیم ، شباهت ها و مشترکاتی وجود دارد . از تشبیه برای زیبایی و تاثیر گذاری سخن و نوشته استفاده می شود
تشبیه : « تشبیه ماننده کردن چیزی است به چیزی ، مشروط بر این که آن مانندگی مبتنی بر کذب (دروغ) باشد نه صدق (درستی – حقیقت ) یعنی ادعائی باشد نه حقیقی »
« توجه اصلی ما در فهم تشبیه باید روی « مشبه به » باشد ، چون « وجه شبه » از « مشبه به » اخذ می شود . »
تشبیه دارای انواعی مختلف است که در این بحث نمی گنجد .
در جمله ی : رزمندگان اسلام مثل شیر جنگیدند
مشبه: ( کلمه ای است که آن را تشبیه می کنیم ) مثل : رزمندگان اسلام
مشبه به :( کلمه ای است که طرف اول (مشبه) را به آن نشبیه می کنیم ) مثل :شیر
ادات: ( کلمه هایی هستند که طرف اول (مشبه) را به طرف دوم (مشبه به) پیوند می دهد . مثل : مثل
وجه شبه: (ویژگی های مشترک میان طرف اول و طرف دوم است . طرف دوم باید آن ویژگی را به حد کمال داشته باشد یا به داشتن آن معروف باشد .)مثل:جنگیدن
در کتاب فارسی سال دوم : هر تشبیه را دارای چهار قسمت یا رکن می داند 1)رکن اول ( مشبه ) 2) رکن دوم ( مشبه به ) 3) رکن سوم ( وجه شبه ) 4) رکن چهارم (ادات تشبیه )
تشبیه در صورت گسترده و کامل خود جمله است و این جمله حداکثر چهار جزء دارد که به آن ها ارکان تشبیه می گویند .
اضافه ی تشبیهی : گاهی ادات تشبیه و وجه شبه با هم حذف می شوند و طرف اول (مشبه) و طرف دوم ( مشبه به ) به وسیله کسره (ـِ) به هم پیوند داده می شوند اصطلاحاًبه این تشبیه ( که حالت ترکیبی به خود گرفته است ) اضافه ی تشبیهی می گویند . تذکر : در این صورت جای مشبه و مشبه به عوض می شود . مثل: باران رحمت
شنبه : فارسى - نگارش - ریاضى - ریاضى - هنر
یکشنبه : اجتماعى - اجتماعى - ریاضى - تفکر و پژوهش - اجتماعى
دوشنبه : هدیه - هدیه - علوم - علوم - هنر
سه شنبه : فارسى - نگارش - ریاضى - کار و فناورى - املا
چهارشنبه : قرآن - قرآن - ورزش - ورزش - قرآن
با سلام و احترام خدمت اولیاى بزرگوار :
بدین وسیله به اطلاع مى رساند که اولین جلسه ى دیدار اولیا با معلم روز سه شنبه ٩٧/٧/١٠ از ساعت ٧/٣٠ تا ٨/٣٠ در محل کلاس ٦/٤ برگزار مى گردد.
حضور یکى از اولیاى گرامى در این جلسه الزامى است .
با سلام و احترام :
روز چهارشنبه از دانش آموزان کلاس ارزشیابی تشخیصی ریاضی به عمل آمد که متاسفانه نتیجه مطلوب نبوده و نیمی از دانش آموزان نمره زیر ده کسب کردند و فقط سه نفر از دانش آموزان به نام سیدامیرمهدی طباطبایی و مبین واحدیاریجان و ماهان آقاجری نمرات 17 تا 18 را کسب کردند .
با توجه به نتایج حاصله و اینکه ریاضی پایه های چهارم و پنجم پیش نیاز پایه ی ششم هست و پایه ی ریاضی دانش آموزان ضعیف می باشد دانش آموزان نیاز دارند که امسال با جدیت و تلاش بیشتر به ریاضی بپردازند تا بتوانند پیشرفت کنند .
در ضمن نتایج این کوییز فقط تشخیصی بوده و در نمره ی ترم تاثیری نخواهد داشت .
لازم به ذکر است که کوییز فارسی - املا فقط از درس اول کتاب فارسی به عمل آمد .
"به امیدتلاش بیشتر همه ی عزیزانم و موفقیت بیشتر آنان "
آقایان :
ماهان آقاجری - کیان فروتنی - رادمان وثوقی - شهاب نورانی - مهدی نظری - پرهام پناهیده - محمد آرین خرمی - ارشیا همت - سیدماهان حسینی - مبین واحدیاریجان - سیدامیرمهدی طباطبایی - محمدرضا شاکری -محمدیزدان عبادی -مهرشاد شادی مهر - دانیال میرزاپور - پارسا افشانی -آریا شایگان
آفرین بر پسران زرنگم
باز آمد بوی ماه مدرسه
بوی بازی های راه مدرسه
بوی ماه مهر ماه مهربان
بوی خورشید پگاه مدرسه
از میان کوچه های خستگی
می گریزم در پناه مدرسه
باز می بینم ز شوق بچه ها
اشتیاقی در نگاه مدرسه
زنگ تفریح و هیاهوی نشاط
خنده های قاه قاه مدرسه
باز بوی باغ را خواهم شنید
از سرود صبحگاه مدرسه
روز اول لاله ای خواهم کشید
سرخ بر تخته سیاه مدرسه
قیصر امین پور
محرم از راه رسید؛
خوش به حال کسانی که
هم زنجیر می زنند !!
و هم زنجیری از پای گرفتاری باز می کنند ..
هم سینه می زنند !!
و هم سینه ی دردمندی را از غم و آه نجات می دهند ..
هم اشک می ریزند !!
و هم اشک از چهره ی انسانی پاک می کنند ..
هم سفره می اندازند !!
هم نان از سفره کسی نمی برند ..
آن وقت با افتخار می گویند :
" یا حسین "
منزلگه عشاق دل آگاه حسین است
بیراهه نرو ساده ترین راه حسین است
بوی ماهِ مهر می آید !
بویِ خاطراتِ کودکی و دلخوشی هایِ ساده و نقلی ،
ذوق و اشتیاقِ کودکانه برایِ دفتر و مداد و کیف و لباسِ نو ...
بیتابیِ روزِ اولِ مدرسه ، روزی که همه چیز بویِ تازگی و آغاز می داد .
هوا هوایِ همان روزهاست !
اما کمی دلگیر تر ...
چشمانم را می بندم و به پدر و مادری فکر می کنم که این روز ها ، توانِ خرید ندارند ... و کودکانی که قرار نیست شوقِ آغازِ مهر را تجربه کنند .
خواستم بگویم جشنِ عاطفه ها ، فقط مخصوصِ نیازمندان نیست !
شرایط تغییر کرده و خوب که نگاه کنیم ، اکثرِ خانواده ها ، امروز در ساده ترین هزینه هایشان مانده اند .
هوای همدیگر را داشته باشیم ...
کاش هرکس در حدِ توانش ، به هر بهانه ای ، دلخوشیِ کودکی باشد
این ساده ترین و با ارزش ترین کاری ست که می توانیم انجام دهیم !
کودکان معصوم اند
باور کنید با همین چیزهایِ ساده ، دلخوش می شوند و برایِ آموختن و رشد کردن ، انگیزه می گیرند .
لازم نیست همه مان برایِ پیداکردنِ خانواده هایِ محروم ، تا حواشیِ شهر برویم !
این روزها در دلِ شهر ، فقر و فشارِ اقتصادی بیداد می کند .
و پدرانِ شرمنده و کودکانِ چشم انتظار ، همین حوالی اند ،
شاید یک خانه ، کوچه یا خیابان ، آن طرف تر !
نیکوکاری ، ثروتِ زیاد نمی خواهد ، قلبی مهربان و دستانی بخشنده می خواهد !
یادمان نرود ؛
ما اهالیِ سرزمینِ عشق و عاطفه ایم !
اجازه نخواهیم داد سختی ها و مشکلات ، مهربانی و همدلی را از دل هایمان دور کند .
نبضِ انسانیت ، در سرتاسرِ این آب و خاک می تپد و خونِ وحدت و یکپارچگی ، هنوز هم در رگ هایِ غرور انگیزِ ایرانمان جاریست .
اجازه نخواهیم داد ، زخم هایمان از یکدیگر ، دورمان کند ،
اجازه نخواهیم داد مهربانی و انصاف ، در سرزمینمان بمیرد .
ما به اصالتمان وفاداریم !
در تمامِ کوچه ها و خیابان ها ، بذرِ دوستی و حمایت می پاشیم
هیچ تلاشی ارزشمند تر از تلاش در راهِ علم و آگاهی نیست !
زمانه سخت بگیرد !
ما هوایِ دلهایِ هم را داریم ...
به امیدِ لبخند و اشتیاقِ جانانه ی تمامِ کودکانِ این سرزمین .
و به امیدِ روزهایِ بهتر !
هر دم به گوش می رسد آوای زنگ قافله
این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله
حلول ماه محرم ماه پژمرده شدن گلستان فاطمه تسلیت باد .
(( التماس دعا ))
مردی بار سنگینی از نمک بر پشت الاغش گذاشته بود هنگام عبور از رودخانه
الاغ درون آب افتاد، وقتی بیرون آمد، بار نمک حل شده بود و سبکتر شده بود .
روز بعد الاغ باز هم همان کار را کرد فردای آنروز مرد پشم بار الاغ کرد .
الاغ بار دیگر خود را به آب انداخت، اما مجبور شد باری چند برابر قبل را حمل کند .
روشی که دیروز عامل موفقیت ما بود معلوم نیست که امروز هم عامل موفقیت باشد ...
خارپشتی از یک مار تقاضا کرد که بگذار من نیز در لانه تو، مأوا گزینم و همخانه تو باشم. مار تقاضای خارپشت را پذیرفت و او را به لانه تنگ و کوچک خویش راه داد. چون لانه مار تنگ بود، خارهای تیز خارپشت هر دم به بدن نرم مار فرو میرفت و او را مجروح میساخت اما مار از سر نجابت دم بر نمیآورد.
سرانجام مار گفت: «نگاه کن ببین چگونه مجروح و خونین شدهام. میتوانی لانه من را ترک کنی؟»
خارپشت گفت: «من مشکلی ندارم، اگر تو ناراحتی میتوانی لانه دیگری برای خود بیابی!»
عادتها ابتدا به صورت مهمان وارد میشوند اما دیری نمیگذرد که خود را صاحبخانه میکنند و کنترل ما را به دست میگیرند.
مواظب خارپشت عادتهای منفی زندگیتان باشید.
در کشور ما به سبب بی توجهی بسیاری از خانواده ها، بار اصلی تشویق کتابخوانی را باید آموزگاران و مربیان به دوش کشند. مربیان و آموزگاران باید به این باور برسند که کودکان و نوجوانان برای آن که در فراگیری همه درس ها موفق باشند باید بیش از هر چیز در زندگی خود کتاب بخوانند. کودک کتابخوان مطالبی را که می خواند بیشتر درک می کند و در نتیجه بیشتر از خواندن کتاب لذت می برد. هر چقدر که بیشتر لذت ببرد،بیشتر می خواند و هر چه که بیشتر بخواند بیشتر درک می کند. این روند دو سویه به او کمک می کند که در درس های خود درک بالاتری از خوانده های خود داشته باشد و مطالب را بهتر فرا گیرد.
باب باتلر در سال ١٩۶۵ در انفجار مین زمینی در ویتنام پاهایش را از دست داد، قهرمان جنگ شد و با استقبال رسمی به وطن بازگشت.بیست سال بعد او ثابت کرد که قهرمانی از قلب انسان نشأت میگیرد.
یک روز گرم تابستانی، باتلر در تعمیرگاهش، در شهر کوچکی در آریزونای امریکا، کار میکرد که ناگهان صدای فریادهای ملتمسانۀ زنی را از منزلی نزدیک کارگاهش شنید. صندلی چرخدارش را به آن سو هدایت کرد امّا بوتههای درهم و انبوه مانع از حرکت صندلی چرخدار و رسیدن او به منزل مزبور می شد.
از صندلیاش پایین آمد و روی سینه در میان خاک و خاشاک و بوتهها خزید؛ اگرچه سخت دردناک بود، امّا توانست راه خود را باز کرده پیش برود.خودش تعریف میکند که، "باید به آنجا میرسیدم، هر قدر که زخم و درد رنجم میداد."
وقتی باتلر به آنجا رسید متوجّه شد که دختر سه سالۀ آن زن به نام استفانی هینز به درون استخر افتاده و چون دستهایش را از بازو از دست داده امکان شنا نداشته و اینک زیر آب بیحرکت مانده بود.
مادرش بالای استخر ایستاده و سراسیمه و دیوانه وار جیغ می زد و فریاد میکشید. باتلر به درون آب شیرجه رفت و خود را به ته استخر رساند و استفانی کوچک را بیرون آورد و در کنارۀ استخر نهاد. رنگش سیاه شده و ضربان قلبش قطع شده بود و از نفس هم خبری نبود.
باتلر بلافاصله تنفّس مصنوعی و احیاء ضربان قلب را شروع کرد و مادر استفانی هم به آتش نشانی زنگ زد. به او جواب دادند که متأسفانه پزشک یاران به دلیل تلفنی قبل از او، بیرون رفتهاند. مادر نومید و درمانده باتلر را بغل کرده هق هق میگریست.
باتلر در حین تنفّس مصنوعی و احیاء قلبی به مادر درمانده امید میداد و اطمینان میبخشید و میگفت: "نگران نباشید؛ من دستان او بودم و از استخر بیرونش آوردم؛ حالش خوب خواهد شد. حالا هم ریههای او هستم؛ با هم از عهدۀ زندگی مجدد بر خواهیم آمد."
چند ثانیه بعد، دخترک کوچک سرفهای کرد و دیگربار نفسی کشید و قلبش به حرکت آمد و زد زیر گریه. مادرش او را در آغوش کشید و هر دو شادمان و مسرور بودند. مادر از باتلر پرسید:
"از کجا میدانستید که حالش خوب خواهد شد؟"
باتلر گفت: "راستش را بخواهید نمیدانستم. امّا وقتی زمان جنگ پاهایم را از دست دادم، در آن میدان تنهای تنها بودم. هیچ کس آنجا نبود به من کمک کند مگر دخترکی ویتنامی. دخترک تلاش میکرد مرا به طرف روستایش بکشد و در آن حال به انگلیسی دست و پا شکستهای زمزمه میکرد:
"طوری نیست؛ زنده میمانی. من پاهای تو هستم. با هم از عهدۀ این کار بر میآییم."
کلام او به روح و جانم امید بخشید و حالا خواستم همان کار را برای استفانی بکنم.
پ.ن: کلمه ها قدرت عجیبی دارند. هروقت دیدید میتوانید مشوق راه کسی باشید، دلگرمیتان را دریغ نکنید. حرف شما ممکن است زندگی یک نفر را زیرو رو کند.
بعضی چیزاست که تو هیچوقت نباید تحملشون کنی.
بعضی چیزاست که هرگز نباید تحملتو از دست بدی و اونا رو قبول کنی...
چیزایی مثل بی عدالتی، بی حرمتی، بی شرفی و ننگ. فرقی نمیکنه چقدر جوان یا پیر باشی و این بخاطر شهرت یا پول نیست.
بخاطر چاپ عکست در روزنامه یا موجودیت در بانک نیست.
فقط از تحمل این قبیل چیزا باید امتناع کنی ...
ویلیام_فاکنر
روزی "اندوه" به روستای ما آمد ،
"گفتیم رهگذر است ،
اما ماند.
گفتیم مسافر است و خستگی در می کند و می رود .
باز هم ماند و نشست و شروع کرد به بلعیدن ذخیره امیدمان
گفتیم : مهمان بد قدمیست !
دو سه روز دیگر می رود،
و باز هم ماند و ماند و ماند و تبدیل شد به یکی از اعضای ده مان .
اکنون اندوه کدخدا شده و تمام کوچه ها بوی "آه" می دهد .
تمام امیدها را بلعید و به جایش "حسرت" در دلها انبار کرد .
پیران ده هنوز به یاد دارند :
روزی که اندوه آمد ،
"جهل" نگهبان دروازه روستا بود .
درخت نخل درخت عجیبی است! گویی این درخت اصلا نبات نیست! چیزی شبیه به آدمیزاد است.
وقتی می خواهند نخلی را قطع کنند، می گویند بِکُشش! بی جهت نیست که واحد شمارش نخل هم چون آدمیان، «نفر»است...
نخل تنها درختی است که اگر سَرش را قطع کنی می میرد! بر خلاف همه ی درختان که اگر سرشان را بزنی، بار و بَرگشان بیشتر هم می شود. اما نخل نه! سَرش را که قطع کردی می میرد. مهم نیست ریشه اش در خاک سالم باشد، نخلِ بی سر می میرد!
آب هم اگر از سَر نخل بگذرد و به زیر آب فرو رود، خفه می شود و می میرد! مثل آدمیزاد. درخت مقدسی است... ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ «ﺩﮐﺘﺮ ﮐﺮﯾﻢ ﻣﺠﺘﻬﺪﯼ» ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻓﻠﺴﻔﻪ ی ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺁﻣﻮﺧﺘﻢ!
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻓﺮﻫﻨﮓ، ﻣﺜﻞ ﺩﺭﺧﺖ ﻧﺨﻞ ﺍﺳﺖ! ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﯾﺸﻪ ﺍﺕ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺧﺎﮎِ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺳﺖ. ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳَﺮَﺕ ﻫﻢ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﯾﻌﻨﯽ ﻧِﻤﻮﺩِ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽِ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﺕ ﻫﻢ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺎﺷﺪ. ﺍﮔﺮ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ، ﺁﻥ ﻓﺮﻫﻨﮓ میمیرد، ﻭَﻟﻮ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺳﺎﻝ ﺭﯾﺸﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ باشد...
بعضی آدم ها، خیلی زود متولد میشوند، بعضیها خیلی دیر و بعضیها، هیچوقت.
شاید اگر آن روز نبود ، آن خیابان ، آن کتابفروشی و آن اتفاق ساده ، من هرگز متولد نمیشدم. روز تولد هر آدمی، روزی نیست که به دنیا میآید، بلکه روزیست که میفهمد از زندگیاش چه میخواهد و به دنبال چیست.
تقدیر به آن معنا نیست که مسیر زندگیمان از پیش تعیین شده. به همین سبب این که انسان گردن خم کند و بگوید: «چه کنم، تقدیرم اینبوده»، نشانه جهالت است. تقدیر همه راه نیست، فقط تا سر دو راهی هاست. گذرگاه مشخص است، اما انتخاب گردش ها و راه های فرعی در دست مسافر است. پس نه بر زندگی ات حاکمی و نه محکوم آن.
مقصر دانستن دیگران؛
همیشه خیلی آسان است.
میتوانی تمام عمرت را
به مقصر دانستن دنیا بگذرانی،
اما بِدان مسئولیت تمام موفقیت ها
یا شکست هایت فقط با خودت است.
ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﺍ "ﻭﺍﮔﻮیه" ﻣﯽگویند.
ﻭﺍﮔﻮیه ﻫﺎ ﺍﺛﺮﺍﺕ عمیقی ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻓﺮﺩ ﮔﻮینده ﺩﺍﺭﻧﺪ.
ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ MIT امریکا، پژوهشی ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﻃﯽ ﺁﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻧﺪ، ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﻪﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﻓﻘﻂ یک ﺑﺎﺭ ﺑﮕﻮیید:
"ﻓﻼﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍنم ﺍﻧﺠﺎﻡ دهم"
ﺑﺎید یک ﻧﻔﺮ ﺩیگر ۱۷ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻮید ﮐﻪ "ﺷﻤﺎ ﻣﯽﺗﻮﺍنید ﺁﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩهید "
ﺗﺎ ﺍﺛﺮ ﻫﻤﺎﻥ یک بار ﺭﺍ ﺧﻨﺜﯽ ﮐﻨﺪ!
خیلی ﻣﺮﺍﻗﺐ ﻭﺍﮔﻮیهﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﺎشید.
ﻗﺪﺭﺕ ﻧﻔﻮﺫ ﮐﻼﻡ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﻫﻔﺪﻩ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﺯ ﻗﺪﺭﺕ ﮐﻼﻡ ﺩیگرﺍﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ قویتر است!
♻️ در نوشتار دانشآموزان مقطع ابتدایی، مشکلات فراوانی مانند کند نویسی، کج نویسی، پُر فشار نویسی ، راست نویسی بیش از حد و موارد بسیار دیگری وجود داشته که در مجموع به این مشکلات، بد نویسی میگویند.
📚 یکی از اصلیترین مشکلات بد نویسی، کند نویسی است. کند نویسی سبب بروز مشکلات فراوانی مخصوصاً در درس املا میشود. این مشکل در بزرگترها هم مشاهده شده است.
📙علتهای مختلفی برای کند نویسی وجود دارد؛
📘از جمله :
📗 عدم هماهنگی چشم و دست
📕فشار زیاد قلم روی کاغذ
📒عدم صحیح در دست گرفتن قلم
📔ضعیف بودن عضلات انگشتان و دست
📚 ملالآور بودن نوشتن به دلیل ضعف یا عدم داشتن انگیزه و....
📙کند نویسی همچنین موجب ضعف دانشآموز در درس املا میشود. این مشکل او را در انجام تکالیف نیز ناتوان کرده و از جهتی اگر در سنین پایین درمان نشود، در سنین بزرگسالی باعث بهوجود آمدن مشکلات ثانویه میگردد.
📘در بسیاری از موارد مشاهده شده است که والدین با پرخاش و اعتراض به دانشآموز و آموزگار او، موجب تشدید این مشکل شدهاند.
مردى در برابر لقمان ایستاد و به وى گفت تو لقمانى، تو برده بنى نحاسى؟
لقمان جواب داد آرى.
او گفت پس تو همان چوپان سیاهى؟
لقمان گفت سیاهى ام که واضح است، چه چیزى باعث شگفتى تو درباره من شده است؟
آن مرد گفت ازدحام مردم در خانه تو و جمع شدنشان بر در خانه تو و قبول کردن گفته هاى تو.
لقمان گفت برادرزاده ، اگر کارهایى که به تو مى گویم انجام بدهى ، تو هم همین گونه مى شوى.
گفت چه کارى؟
لقمان گفت فرو بستن چشمم ، نگهدارى زبانم، پاکى خوراکم، پاکدامنى ام ، وفا کردنم به وعده و پایبندى ام به پیمان ، مهمان نوازى ام، پاسداشت همسایه ام و رها کردن کارهاى نامربوط.
این، آن چیزى است که مرا چنین کرد که تو مى بینى.
⏳ یک دقیقه مطالعه ⏳
مردی شبی را در خانه ای روستایی می گذراند...؛
پنجره های اتاق باز نمی شد .
نیمه شب احساس خفگی کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت اما نمی توانست آن را باز کند .
با مشت به شیشه پنجره کوبید، هجوم هوای تازه را احساس کرد
و سراسر شب را راحت خوابید .
صبح روز بعد فهمید که شیشه کمد کتابخانه را شکسته است و همه شب، پنجره بسته بوده است...!
" او تنها با فکر اکسیژن، اکسیژن لازم را به خود رسانده بود...!!! "
افکار از جنس انرژی اند و انرژی، کار انجام می دهد...
درویشی نزد خواجه ای بخیل رفت و گفت: پدر من و تو آدم، و مادرمان حواست، پس ما برادر هستیم و تو این همه مال اندوخته ای و من چیزی ندارم. از تو می خواهم که سهم مرا بدهی. خواجه به غلام خود دستور داد یک سکه سیاه به وی بدهد. درویش گفت: ای خواجه! چرا در قسمت کردن، برابری و عدالت را رعایت نکردی؟ خواجه گفت: ساکت باش و گرنه برادران دیگر خبردار می شوند و همین مقدار هم به تو نمی رسد!
کشاورزی تعدادی توله سگ داشت و قصد داشت آنها را بفروشد. اعلامیه ای درست کرد و در حال نصب آن بود که احساس کرد کسی لباس او را می کشد. برگشت دید که یک پسری کوچک است.
پسرک گفت: «آقا، من می خوام یکی از توله سگ های شما را بخرم.»
کشاورز گفت: «این توله سگ ها از نژاد خوبی هستند و باید پول خوبی براشون بدی.»
پسرک دستش را کرد تو جیبش و تعدادی سکه داد به کشاورز و گفت: «من 39 سنت دارم. این کافیه؟»
کشاورز گفت: «آره، خوبه» و بعد سوتی زد و سگ مزرعه را صدا کرد. سگ از لانه بیرون آمد و به دنبالش چهار تا توله پشمالو بیرون آمدند. پسر قطار توله سگ ها را دنبال می کرد و چشم هایش برق می زد. در حالی که مشغول تماشای توله ها بود متوجه شد چیزی داخل لانه سگ تکان می خورد. یک توپ پشمالوی دیگر نمایان شد که از چهار تای دیگه کوچک تر و ضعیف تر بود. از لبه در لانه پایین افتاد و در حالی که لنگ لنگان قدم بر می داشت سعی می کرد خودش را به بقیه برساند.
پسرک به این آخری اشاره کرد و به کشاورز گفت: «من اونو می خوام.»
کشاورز خم شد و به پسر گفت: «این به درد نمی خوره. اون نمی تونه مثل چهار تا توله دیگه بدوه و با تو بازی کنه.»
پسر با شنیدن این حرف کشاورز، پاچه شلوارش را بالا زد و یک آتل فلزی رو به کشاورز نشان داد که پایش را به یک کفش مخصوص وصل می کرد. پسر به کشاورز نگاه کرد و گفت: «منم نمی تونم خوب بدوم و اون به کسی نیاز داره که درکش کنه.»
دنیا پر از آدم هایی است که نیاز دارند کسی درکشان کند.
مردی خسیس تمام داراییاش را فروخت و طلا خرید.
او طلاها را در گودالی در حیاط خانهاش پنهان کرد.
مدت زیادی گذشت و او هر روز به طلاها سر میزد و آنها را زیر و رو میکرد.
تکرار هر روزه این کار یکی از همسایگانش را مشکوک کرد.
همسایه، یک روز مخفیانه به گودال رفت و طلاها را برداشت.
روز بعد مرد خسیس به گودال سر زد اما طلاهایش را نیافت.
او شروع به شیون و زاری کرد و مدام به سر و صورتش میزد.
رهگذری او را دید و پرسید:
«چه اتفاقی افتاده است؟»
مرد حکایت طلاها را بازگو کرد.
رهگذر گفت: «این که ناراحتی ندارد. سنگی در گودال بگذار و فکر کن که شمش طلاست.
تو که از آن استفاده نمیکنی، سنگ و طلا چه فرقی برایت دارد؟»
ارزش هر چیزی در داشتن آن نیست
بلکه در استفاده از آن است.
چه بسیار افرادی هستند که پولدارند
اما ثروتمند نیستند
و چه بسیار افرادی که ثروتمندند
ولی پولدار نیستند.
ولادت با سعادت حضرت فاطمه (س)، روز زن و مادر مبارک باد .
موشی در خانه ی صاحب مزرعه، تله موش دید.
به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد.
همه گفتند: تله موش؛ مشکل توست به ما ربطی ندارد...ماری دمش در تله موش گیر کرد و زن مزرعه دار را که آنجا بود گزید.
و سپس از آن مرغ، برایش سوپ درست کردند و گوسفند را برای عیادت کنندگان از زن مزرعه دار، سر بریدند.
زن مزرعه دار زنده نماند و مرد.
گاو را برای مراسم ترحیم کشتند.
« و در این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه می کرد و به مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر می کرد. »
باید زیاد مطالعه کنیم
تا متوجه شویم هیچ نمیدانیم !
پروفسور محمود حسابی
٢٤ بهمن سال مرگ شاعر نامدار معاصر ایرانی "فروغ فرخزاد"
روحش شاد و یادش گرامی🥀
سلام
عصر زیبای برفی یکشنبه تون بخیــــر و شــادى
با توجه به بارش برف و تعطیلى مدرسه فرصت مناسبى است که پسران عزیزم داستانهاى خود را کامل کنند و به موقع تحویل دهند.
در ضمن از کتاب کار ریاضى تمرینات مربوط به مبحث اندازه گیرى و زاویه را مى توانند انجام دهند .
١ - مسئله را با دقّت بخوانیم تا معنی و مفهوم صورت سؤال را بهخوبی بفهمیم.
٢ - مسئله را خلاصه کنیم و آنچه از ما خواسته را مشخّص نماییم.
٣ - در صورت امکان، برای مسئله، شکل بکشیم و یا موضوع مسئله را با
کشیدن نقّاشی، برای خودمان توصیف کنیم.
٤ - عددهای مسئله را برای خودمان کوچک کنیم.
٥ - خود را بهجای شخصیّت مسئله بگذاریم.
٦ - برای مسئله، در ذهنمان یک داستان بسازیم.
٧ - اگر مسئله یک راهحل طولانی داشت، همهی راهحلهای آن را بهترتیب بنویسیم.
۸ - بدانیم در حل مسئله، واحدهایی که مانند هم نیستند، با هم جمع و یا از
هم کم نمیشوند و اوّل باید آنها را به هم تبدیل کرد. (مثل کیلوگرم و گرم
که با هم جمع نمیشوند.)
۹ - راهحل انجام شدهمان را کنترل و بررسی کنیم و اگر اشکالی درآن
میبینیم ، زود آن را اصلاح کنیم.
۱۰ - راهحل را با خطّ خوش و تمیز، بنویسیم و دورِ جواب آخر، خط بکشیم.
در سوگ سرنشینان کشتی نفت کش سانچی با قلبی مملو از غرور و عشق می نشینیم و یاد آن ها را همیشه در دل خود زنده نگاه خواهیم داشت.
بعد از “تو”…
تمام ایران
به یکباره
فرو ریخت
و بیشتر از این کشتی
قلب مردم سرزمینت سوخت!
این شعله ها بالاخره خاموش می شوند
اما مطمئن باش
چراغ قهرمانی ات
تا ابد روشن است!
راستی...
شعله های قلب مادرت را
چگونه خاموش کنیم؟؟
ملوانان سرزمین من، قهرمانان آب های آزاد، یادتان همیشه در قلب های ما آکنده خواهد بود...
روحتان شاد🖤