پاییزِ کوچکِ من ؛
گنجایشِ هزار بهار
گنجایشِ هزار شکفتن دارد
پاییزِ کوچکِ من ؛
دنیایِ سازشِ
تمامِ رنگ هاست...🍁🍂
پاییزِ کوچکِ من ؛
گنجایشِ هزار بهار
گنجایشِ هزار شکفتن دارد
پاییزِ کوچکِ من ؛
دنیایِ سازشِ
تمامِ رنگ هاست...🍁🍂
🔹اسماعیل امینی با اشاره به دشواری تدریس مجازی برای معلمان، میگوید لحظات کلاس مجازی را با خبرچینی و تمسخر و اسکرینشات و شکار لحظهها، تلخ و ناامن نکنیم.
🔸این شاعر و مدرس زبان و ادبیات فارسی دانشگاه در یادداشتی با عنوان «همگی به معلمها مدیونیم» که آن را در اختیار ایسنا قرار داده، نوشته است: ماه مهر آمده است اما مدرسهها خلوت است، کلاسهای دانشگاه خلوت است. بچهها و جوانها در خانهاند و نمیتوانند به مدرسه و دانشگاه بروند. بیشتر معلمان و استادان هم در خانهاند. اگر در مدرسه و دانشگاه هم باشند، اغلب کلاسها غیرحضوری است و مجالی برای دیدار و گفتوگو با شاگردانشان ندارند.
🔸تدریس مجازی کار دشواری است و در این گوشه آبادتر عالم البته دشواری مضاعف هم دارد که آن کسانی که سرِ چشمه اینترنت را با بیلِ فیلتر و پیلِ کم کردن سرعت، مسدود کردهاند، کاری ندارند به اینکه کلاس مجازی معلم ۱۰ بار قطع و وصل بشود و شاگرد نوجوان برای دسترسی به فیلم تدریس معلم، کلافه بشود.
🔸در این میان، هستند کسانی که فارغ از درک این شرایط خاص و ناگزیر، لحظات تدریس مجازی را دستمایه خبرچینی و تمسخر کردهاند. یعنی همان بیاخلاقی رایج در عالم قدرت و ثروت را به عرصه تعلیم و تربیت کشاندهاند.
🔸ضبط کردن لحظاتی از خستگی، عصبانیت، خطاهای زبانی و رخدادهای دیگری که برای معلمان و شاگردانشان پیش میآید و انتشار آنها در فضای عمومی، نهایت بیادبی و بیانصافی است.
🔸بسیارند معلمانی که به دلایل شخصی، در خانه فضای مناسبی برای تدریس مجازی ندارند. فرزند خردسال دارند، از سالخورده یا بیماری باید پرستاری کنند، در محیط خانه و همسایههاشان، سکوت لازم برقرار نیست، منزلشان کوچک است و اتاقهای متعدد ندارد، لپتاپ و گوشی و اینترنت مناسب ندارند و... با این حال، فراتر از حد وظیفه شغلی، با عشق و فداکاری، دار و ندارشان را و تمام توان و دانش و تجربه خود را به کار میگیرند، تا آموزش و پرورش فرزندان ما متوقف نشود.
🔸اگر پول نداریم که دستمزد و پاداش مناسب به معلم بدهیم، اگر بودجه نداریم که برایش تجهیزات آموزش مجازی فراهم کنیم، اگر آنقدر وسعت نظر را نداریم که از کمکردن سرعت اینترنت دست برداریم، دست کم اینقدر ادب و معرفت داشته باشیم که لحظات کلاس مجازی را با خبرچینی و تمسخر و اسکرینشات و شکار لحظهها، تلخ و ناامن نکنیم و اگر اینگونه تصاویر به دستمان رسید آنها را بازنشر نکنیم و در گسترش بیادبی و بداخلاقی سهیم نباشیم.
برای سال جدیدت آرزوی تحول دارم.
آرزو میکنم که زندگی و جهانت به سوی سبز شدن متحول شود و حال دلت به احسنترین حالها برسد. آرزو میکنم که در تمام روزهای پیش رو، حال خودت و حال جهانت خوب باشد.
آرزو میکنم سلامت بمانی و هرکجا گفتند "چه خبر"، با لبخند بگویی "سلامتی" اما نه از روی عادت، که از روی آگاهی...
آرزو میکنم روزهای تلخ گذشته، در گذشتهها جا بمانند و جز یاد و خاطرهای برای عبرت، چیزی از آنها باقی نمانَد.
آرزو میکنم بیفتد برایت تمام اتفاقات خوبی که سالهاست آرزوی افتادنشان را داری و آدمهایی در زندگیات بمانند که لایقاند به حضور و لبخندهای تو.
آرزو میکنم شادترین و بدون تشویشترین روزها را پیش رو داشته باشی و همراه با ساقههای سبز گیاه، سبز شوی و همراه با شکوفههای بهاری نویدبخش امّید باشی برای تمام آدمها.
آرزو میکنم آدمهای خوبتری شویم و جهان جای زیباتری شود برای زیستن...
آرزو میکنم ببینمت به زودی وقتی که تلخیها تمام شدهاند و تو با لبخند و آرامشی عمیق، میان سبزترین کوچههای بهار، بدون دلواپسی، قدم میزنی، آفتاب دارد بیمنت میتابد، شاخههای سبز با نوازشِ دستان باد میرقصند و صدای گویندهی رادیو در تمام خیابان پیچیده که دارد بدون وقفه از خبرهای خوب میگوید و آدمها در گوشه گوشهی شهر، جشن شکرگزاری و لبخند میگیرند.
آرزو میکنم امسال سال ما باشد، سال همهی ما... ❤️
که سیلاب اگر تمام دشت را در جسارتش بلعید ؛ تو استوار ، سرت را به سمت آسمان گرفته باشی ، که زمین و زمانه اگرلرزید ؛ تو محکم و پا برجا ایستاده باشی . تا آدمها زمان بیقراری شان و برای غرق نشدن ؛ یا بخواهند شبیه تو باشند ، یابه امنیتت پناه بیاورند ...
در جهانی که تمام موجوداتش برای ضعیف بودنشان دلیل میتراشند و برای قوی نبودنشان بهانه دارند ؛ تو قوی بمان ، وهمان جوانهی جسوری باش که از زیر پوست زمستان میشکفد و ثابت میکند "با یک گل هم بهار میشود" !
هر کسی در عمیقترین جای ذهنش پستویی دارد که در مواقع بحرانی به آنجا پناه میبرد. آنجا میتواند بدترین احوال و سهمگینترین و کمرشکنترین حوادث را پشت سر بگذارد. مثل پناهگاههای دوران جنگ. بعد از بمباران بیرون میآیی. شهر سوخته، خانهات خراب شده، امّا خودت زندهای. دود از زنده و مُردهی شهر برمیخیزد امّا تو فرصت داری دوباره بسازیاش. چرا بعضیها وقتِ بمباران یادشان میرود بروند پناهگاه ؟!!!!!
به مسافران پرواز اوکراینی فکر میکنم. دقایق آخر در فرودگاه امام با فکر اینکه جستیم !
با فکر جنگ پشت سر، با آرزوهای خوب فردا.
به دانشجویان پرواز اوکراینی فکر میکنم، با چمدان های پر از دعای مادرانشان...
قلبم مچاله می شود برای شبی که از خنده رفتن تا اشک مرگ شان یک پرواز
فاصله بود.......
با خودت بگو؛
"گذشته عزیز
بخاطر همه درس هایی که به من دادی متشکرم
و آینده عزیز من آماده ام.
چون...
یک شروع عالی همیشه در نقطه ای اتفاق می افتد که فکر می کردی پایان همه چیز است...
وقتی در تاریکی هستی، دیگران را به داخل راه بده،
شاید نتوانند تو را از دل تاریکی بیرون بیاورند، اما نوری که موقع ورودشان با خود به داخل می آورند، می تواند نشانت دهد که در کجا قرار داری...
قطعا" انسان با دست گرفتن پیش می رود و زندگی با آرامش حاصل از عشق بی نهایت را تجربه میکند.
زندگی ای که یکبار بیشتر نیست...
زندگی ای که آدمهایش تکرار ندارند...
شاد باش و از همینجا دوباره آغاز کن...
هروقت باران بیاید، بالاخره بند خواهد آمد. هروقت ضربه میخورید
بالاخره خوب میشوید. بعد از تاریکی همیشه روشنایی ست.
هر روز صبح طلوع خورشید میخواهد همین را بگوید اما شما یادتان می رود و درعوض فکر می کنید که شب همیشه باقی میماند.
اما اینطور نیست. هیچ چیز همیشگی نیست. پس اگر اوضاع زندگی خوب است از آن لذت ببرید چون همیشگی نیست.
اگر اوضاع بد است، نگران نباشید چون این شرایط هم همیشه نمی ماند.
در حالی که نه بدن ورزیده گوریل ، نه قدرت بازو خرس ، نه سرعت پلنگ ، نه خیز آهو ، نه درندگی گرگ ، نه حیله گری روباه و نه خصلت کفتار را دارد ولی او را سلطان جنگل مینامند !!!
شیر به دلیل خصائص رفتاریش سلطان جنگل است، چون تا گرسنه نباشد شکار نمیکند ( درنده خو نیست ) ،
در وقت گرسنگی شکار را به اندازه نیازش انتخاب میکند ( طماع نیست ) ،
در بین حیوانات قوی ترین را انتخاب میکند ( ضعیف کش نیست ) ،
از میان حیوانات ماده های باردار را شکار نمیکند، ( رحم و شفقت دارد ) ، بعد از شکار اول اجازه میدهد خانواده تغذیه کنند ( از خود گذشتگی دارد ) ، هیچ گاه باقیمانده غذا را دفن یا از دسترس دیگر حیوانات دور نمیکند ( بلند نظر و سفره گذار است ) و در وقت مریضی یا کهولت گله را رها میکند تا مزاحم آنها نباشد...
اگر ارزش شما نزد خودتان به این بستگی دارد که دیگران چقدر برای شما ارزش قائل می شوند، به احتمال زیاد جزو آن دسته از افراد هستید که تمام زندگی شان را وقف راضی نگه داشتن دیگران می کنند.
لازم نیست همه از شما خوششان بیاید یا با سبک زندگی شما موافق باشند. نکات خوب و بد انتقادات دیگران را مد نظر قرار دهید، اما هیچ گاه اجازه ندهید ارزش شما را کس دیگری تعیین کند.
حال من عالیست. من سر و پا شور و نشاط هستم و خداوند همواره با من است و هرآنچه نیاز داشته باشم را در اختیارم قرار می دهد.
خدایا سپاسگزارم🙏🏻
در حکایتی از گذشته معروف است که پادشاه یک کشور به پادشاه یک کشور دیگر یک فیل سفید هدیه می دهد، کسی که هدیه را پذیرفت، هزینه های زیادی را صرف نگهداری و خوراک این فیل سفید می کرد.
نسل های مختلف بدون آن که بدانند این فیل سفید به چه درد می خورد هزینههای زیادی را بمتحمل میشدند و دلشان هم نمیآمد که آن را کنار بگذارند یا رها کنند زیرا می گفتند:
"حیف است تا کنون هزینه زیادی برای آن شده است و نمیتوان آن را رها کرد!".
در نظر بگیرید کسی وارد دانشگاه میشود و متوجه میشود استعدادی در آن رشته ندارد اما آن را رها نمیکند به خاطر هزینه هایی که برای قبولی آن داده و زمانی که صرف کرده است.
او میداند در آینده نیز آن رشته منبع درآمد او نخواهد شد، به آن رشته دانشگاهی و آن مدرک میتوان فیل سفیدآن فرد گفت.
در مورد کسب و کار هم همینطور است. شاید محصولی آنقدر ارزش نداشته باشد که برای آن هزینه بیشتر صرف گردد.
در زندگی فیلهای سفید زیادی داریم و بدون آن که خاصیتی داشته باشند برای آنها هزینه میکنیم!
فیلهای سفید زندگیتان را رها کنید!
تعریف:
تایید طلبی یعنی انجام رفتاری با زیر بنای مهر طلبی
علت :
در زمان کودکی منو به خاطر ماهیت انسان بودنم دوست نداشتند بلکه به خاطر ؛نمره بیست دوست داشتند ، به خاطر نقاشی خوب دوست داشتند ، کسی نگفت در هر صورت تو باارزشی چه نمره خوب بگیری ، چه نگیری
منم شروع کردم به انجام کارها ورفتارهایی که باب میل دیگران بود تا از این طریق توجه و تایید و محبت آنها را به دست آورم
دلیل دوم :
عدم اعتماد به نفس من بود من از درون خودم را قبول ندارم وحالا به دنبال تایید و پذیرش دیگران بودم
اینجا بود که من شروع کردم به گدایی محبت وجالب اینجاست من محبت را از کسانی گدایی می کردم که خودشان چیزی از آن نداشتند
پادزهر .....
پادزهر این نقص خویشتن پذیری است واینکه من بپذیرم من یکی از شاهکارهای خلقتم وبا تمام کمبود ها وداشته هابرای خداوند با ارزشم
پادزهردوم :فروتنی من کامل نیستم اشتباه می کنم وانجام اشتباه دلیل انسان بودنم است..
شکفتن احساس ، روز زمزمه و لبخند ، روز آشنایی دانش آموزان با کتاب، معلم ، درس و دنیای تازه است. آفتاب اولین روز مهر طلوع می کند. مهر آن قدر بوی بهار می دهد که در پاییز بودن آن، به یاد نمی آید
مهر فصلِ خشکیدن و زرد شدن و ریختن نیست. آغاز روییدن کتاب بر ساقه دست هاست. مهرتان پیروز و مهر ورزی تان همیشگی باد.
تعداد کل دانشآموزان ژاپنی در سال تحصیلی جاری حدود نیم میلیون از تعداد دانشآموزان ایران کمتر است.
بودجه امسال آموزش و پرورش ژاپن 165 میلیارد یورو است.
بودجه امسال آموزش و پرورش ایران 5.2 میلیارد یورو است.
اگر آموزش و پرورش ژاپن را انسان زندهای فرض کنیم که برای شادابی و مولد بودن به 165 میلیارد یورو بودجه نیاز دارد، بودجه 5.2 میلیارد یورویی آموزش و پرورش ایران همان هزینه کفن و دفن این پدیده میشود.
امسال در ایران برای هر دانشآموز حدود 2 میلیون تومان در نظر گرفتهاند در حالی که هزینه سالانه یک زندانی 18 میلیون تومان است!
یعنی دانش آموزان ما را 1/9 یک زندانی در نظر گرفته اند.
هر جور حساب کنیم، بودجه امسال آموزش و پرورش برای یک موجود زنده نیست.
پس امروز، سخن حضرت حافظ برای آموزش و پرورش مصداق بارزی است که معلمان شیرازی به صورت نمادین در آوردهاند که:
هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتوای من نماز کنید .
امروز به خواسته ام فکر میکنم ، سراسر شور و نشاط میشوم، من مزه رسیدن به آرزوهایم رو حس میکنم، این حس معجزه میکند.
خدایا شکرت ، که همین تجسم و احساس مرا برترین مخلوقت قرار داده...
مهربانترینم، به من یادبده درناامیدی مطلق ، لبخند زدن را...
یادم بده در دلشکستگی و رنجش بخشندگی را...
یادم بده فراموشی را ،چنانکه از یاد ببرم همه ی بدیها را....
من هر لحظه از هر لحاظ در حال پیشرفتم ......
خداوندا سپاسگزارم . 🙏
روزی دوست قدیمیِ بایزید بسطامی عارف بزرگ را در نماز عید فطر دید ، پس از احوالپرسی و خوش و بش از بایزید پرسید : ای شیخ ، ما همکلاس و هم مکتب بودیم ؛ هر آنچه تو خواندی من هم خواندم ؛ استادمان نیز یکی بود ؛ حال تو چگونه به این مقام رسیدی و من چرا مثل تو نشدم ؟!
بایزید گفت : تو هر چه شنیدی ؛ اندوختی و من هر چه خواندم ؛ عمل کردم ...
مامان و بابای عزیزم لطفا من را در دنیا با هیچ کودکی جز خودم مقایسه نکنید حتی برادر و خواهر بزرگتر یا کوچکترم ،فقط خودم را باماه قبل و سال قبل خودم مقایسه کنید.
🌺🌺🌺
یک کارنامه با نمرات خوب همیشه حس غرور را در والدین به وجود میآورد. این حس کاملاً طبیعی و قابلقبول است، اما گاهی در جمع فامیل و آشنایان، والدین کارنامهی فرزندشان را با افتخار به دیگران نشان میدهند و از آنها در مورد کارنامه فرزندانشان میپرسند. اینجا دیگر کارنامه ماهیت اصلی خود را از دست میدهد و به ابزاری برای فخرفروشی و ارضاء نیاز به جلبتوجه و برتریجویی والدین در میان اقوام و دوستان تبدیل میشود و از سوی دیگر، یک کارنامه با نمرات بد به پتکی تبدیل میشود که مدام بر سر دانشآموز کوبیده میشود. برخی والدین با الفاظی مانند «بیعرضه»، «بیخاصیت»، «مگه تو چی از پسر فلانی کم داری؟» شروع میکنند به مقایسهکردن فرزندشان با دیگران. اما آیا واقعاً این نوع از برخورد و مقایسهکردن تا به حال باعث بهبود عملکرد دانشآموزی شده است؟ این نوع برخورد و مقایسه تنها سبب به وجود آمدن احساس خشم و حسادت در فرزند نسبت به کسی میشود که با او مقایسه شده است.
1)شناخت شخصیت نوجوان
مشکل اغلب والدین آشنا نبودن با ویژگیهای این دوران است. به همین دلیل رفتارهای ناخوشایند نوجوان را غیرطبیعی میدانند،که سبب بروز عکسالعملهای نادرست شده و به تیرگی روابط میانجامد.
2) استفاده از تغافل
یا نادیده گرفتن؛ یعنی مشکلاتش را بزرگ نشان نداده و او را به لحاظ رفتارهایش دائم بازخواست نکردن
3) راهنمایی به جای دستور دادن
از خودش کمک گرفته و به او نشان دهید که نخستین مسول حل مشکل، خودش است و باید اقدام کند. والدین با تبیین عواقب کار، وظیفه راهنمایی دارند.
4) آموزش
درباره بلوغ، دوستیابی، حل مساله، گذراندن اوقات فراغت، برنامهریزی درسی و..
5) برقراری رابطه دوستانه
والدین با مراقبت دوستانه خود، احساس ایمنی و اطمینان را در وجود نوجوان ایجاد میکنند.
6) اعتمادسازی
باید اعتماد نوجوان را جلب کرد! در غیر این صورت او برای حل مسایلش،به دیگران مراجعه میکند.
7) ارتباط کلامی، مقدمه ارتباط عاطفی
8) تاکید بر محبت و پرهیز از خشونت
اگر ارتباط بر پایه محبت و عشق باشد، سبب تامین اعتماد به نفس در او میشود. وگرنه با فشار و خشونت، موجب اختلالات عصبی میشود.
9) الگوهای رفتاری والدین
نوجوان نیاز دارد به شخصیت مستحکم و باثبات والدین خود تکیه کرده و از آنان الگوبرداری کند.
10) پرهیز از مناقشات خانوادگی
نوجوان به محلی آرام و امن نیاز دارد. وقتی خانه محل جر و بحثها شود، بهانه فرار نوجوان از خانه را فراهم میآورد.
11) گوش دادن
رمز ارتباط موثر،خوب گوش دادن به حرفهای اوست.
12) تکیه بر نقاط قوت
با مشاهده برخی ضعفها، نوجوان را تحقیر و سرزنش یا با دیگران مقایسهاش نکنید. بر نقاط قوت تکیه کنید.
13) انتظار به اندازه
به اندازه توان و ظرفیت وجودی از نوجوان انتظار داشته باشید.
14) اجازه خطا کردن
کاری نکنید که نوجوان به دلیل خطا کردن، احساس گناه کند. فرصت یافتن راهحل را به او بدهید تا در آینده از مشکلات گریزان نباشد.
15) مشورت با نوجوان
عقاید خود را بر آنان تحمیل نکنید. با مشورت گرفتن از او در امورات زندگی، در کسب استقلال یاریاش کنید.
16) فعال بودن نقش پدر در تربیت
نوجوانان به پدر بیش از هر چیز دیگری نیاز دارند. میخواهند که در خانواده بر او تکیه کنند. و او را الگوی خود قرار دهند.
17) پذیرش بدون قید و شرط
نوجوان را همانطور که هست بپذیرید نه آنطور که در رویا تصور میکنید. او هم یاد میگیرد خودش را همانطور که هست بپذیرد.
قانون جذب : این قاعده جهانی است که شما چیزی که درباره اش فکر می کنید، حرف می زنید یا شدیدا علاقه دارید، به دست می آورید...
قانونى داریم که همیشه ثابت است
"ما به محیطمان عادت میکنیم"
اگر با آدم های بدبخت نشست و برخاست کنید، کم کم به بدبختی عادت می کنید و فکر می کنید که این طبیعی است.
اگر با آدم های غرغرو همنشین باشید عیب جو و غرغرو می شوید و آن را طبیعی می دانید
اگر دوست شما دروغ بگوید، در ابتدا از دستش ناراحت می شوید ولی در نهایت شما هم عادت می کنید به دیگران دروغ بگویید و اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید، به خودتان هم دروغ خواهید گفت.
اگر با آدم های خوشحال و پر انگیزه دمخور شوید شما هم خوشحال و پرانگیزه می شوید و این امر برایتان کاملا طبیعی است.
" تصمیم بگیرید به مجموعه افراد مثبت ملحق شوید و گرنه افراد منفی شما را پایین می کشند و اصلا متوجه چنین اتفاقی هم نمی شوی "
موفقیت
اتفاقی است که در انتها رخ میدهد
نه در ابتدا !!
آنهایی که انتظار دارند
از همان ابتدا موفقیت آنها تضمین شود
معنای موفقیت را نمیدانند ...
انسان هایی که اعتماد به نفس دارند خودشان را با دیگران مقایسه نمی کنند فقط خودشان را با بهترین کسی که می توانند باشند مقایسه می کنند .
اگر خود را شکست خورده بپندارید شکست می خورید
اگر خود را شکست خورده نپندارید پیروزید
اگر طالب پیروزی هستید اما فکر می کنید توانایی آنرا ندارید موفق نخواهید شد
اگر فکر می کنید که می بازید حتما می بازید
همه چیز به ذهن شما بستگی دارد
اگر خود را انسانی عاجز و مفلوک می دانید مفلوک و عاجز هستید
برای رشد کردن باید اوج بگیرید
برای پیروزی و دریافت جایزه باید به خود مطمئن باشید
لزوما قوی ترین ها و سریع ترین ها پیروز نمی شوند. پیروز کسی است که فکر می کند می تواند پیروز شود .
گویند از مردی ڪه صاحب گستردهترین فروشگاههای زنجیرهای در جهان است پرسیدند:
«راز موفقیت شما چه بوده؟»
او در پاسخ گفت :
زادگاه من انگلستان است.
در خانوادهی فقیری به دنیا آمدم و چون خود را به معنای واقعی فقیر میدیدم، هیچ راهی به جز گدایی ڪردن نمیشناختم.
روزی به طرف یڪ مرد متشخص رفتم و مثل همیشه قیافهای مظلوم و رقتبار به خود گرفتم و از او درخواست پول ڪردم.
وی نگاهی به سراپای من انداخت و گفت: به جای گدایی ڪردن بیا با هم معاملهای ڪنیم.
پرسیدم : چه معاملهای ...!؟
گفت: ساده است.
یڪ بند انگشت تو را به ده پوند میخرم.
گفتم: عجب حرفی میزنید آقا، یڪ بند انگشتم را به ده پوند بفروشم ...!؟
- بیست پوند چطور است؟
- شوخی می ڪنید؟!
- بر عڪس، ڪاملا جدی می گویم.
- جناب من گدا هستم، اما احمق نیستم.
او همچنان قیمت را بالا میبرد تا به هزار پوند رسید.
گفتم: اگر ده هزار پوند هم بدهید، من به این معاملهی احمقانه راضی نخواهم شد.
گفت: اگر یڪ بند انگشت تو بیش از ده هزار پوند میارزد، پس قیمت قلب تو چقدر است؟
در مورد قیمت چشم، گوش، مغز و پای خود چه میگویی؟
لابد همهی وجودت را به چند میلیارد پوند هم نخواهی فروخت!؟
گفتم: بله، درست فهیمیدهاید.
گفت: عجیب است ڪه تو یڪ ثروتمند حسابی هستی، اما داری گدایی میڪنی ...!
از خودت خجالت نمیڪشی .!؟
گفتهی او همچون پتڪی بود ڪه بر ذهن خوابآلود من فرود آمد.
ناگهان بیدار شدم و گویی از نو به دنیا آمدهام اما این بار مرد ثروتنمدی بودم ڪه ثروت خود را از معجزهی تولد به دست آورده بود.
از همان لحظه، گدایی ڪردن را ڪنار گذاشتم و تصمیم گرفتم زندگی تازهای را آغاز ڪنم ...
قصه ها برای بیدار ڪردن ما نوشته شدند،
اما تمام عمر، ما برای خوابیدن از آنها استفاده ڪردیم ...
صدا تبدیل می شود به موسیقی
حرکت تبدیل به رقص..
لبخند تبدیل به خنده
و زندگی تبدیل به جشن
پس بخند تا دنیا با تو بخندد...
روزی یک کشتی پراز عسل در ساحل لنگر انداخت وعسلها درون بشکه بود...
پیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود و به بازرگان گفت:
از تو میخواهم که این ظرف را پر از عسل کنی. تاجر نپذیرفت وپیرزن رفت...
سپس تاجر به معاونش سپرد که آدرس آن خانم را پیدا کند و برایش یک بشکه عسل ببرد
آن مرد تعجب کرد وگفت
ازتو مقدار کمی درخواست کرد نپذیرفتی والان یک بشکه کامل به او میدهی؟
تاجر جواب داد :
ای جوان او به اندازه خودش در خواست میکند و من در حد و اندازه خودم میبخشم...
پروردگارا......
کاسه های حوائج ما کوچک و کم عُمقند، خودت به اندازه ی سخاوتت بر من و دوستانم عطا
کن که سخاوتمندتر از تو نمیشناسیم....
آرزوهایتان را به دستان خدا بسپارید
مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده ، شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد ، برای همین، تمام روز او را زیر نظر گرفت!
متوجه شد که همسایه اش در دزدی مهارت دارد ، مثل یک دزد راه می رود ، مثل دزدی که میخواهد چیزی را پنهان کند پچ پچ می کند،
آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد لباسش را عوض کند، نزد قاضی برود و شکایت کند ، اما همین که وارد خانه شد، تبرش را پیدا کرد!
زنش آن را جابه جا کرده بود،
مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود، حرف می زند، و رفتار میکند!
همیشه این نکته را به یاد داشته باشید
که ما انسانها در هر موقعیتی معمولا آن چیزی را می بینیم که دوست داریم ببینیم !
وقتی کار اشتباهی میکردم مادرم میگفت " اشکال نداره حالا چیکار کنیم تا درست بشه"
اما مادر دوستم بهش میگفت "خاک برسرت یه کار درست نمی تونی انجام بدی"
امروز هر دو بزرگسال و بالغیم. وقتی اتفاق بدی می افته اولین فکری که به ذهنم میاد "خب چیکار کنم؟" و با حداقل اضطراب و عصبانیت مشکل رو حل میکنم. اما دوستم با مواجه شدن با اتفاقات بد عصبانی میشه و میگه "خاک بر سر من که نمی تونم یه کار درست انجام بدم، چرا من اینقدر بدبختم؟"
حرفای امروز ما و احساسی که به فرزندمان می دهیم تبدیل به صدای درونی فرزندمان خواهد شد.
مراقب باشیم چه پیامی برای همه عمر به فرزندانمان می دهیم....
مردی در صحرا بدنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر با هوشی برخورد . سراغ شتر را از او گرفت .
پسر گفت : شترت یک چشمش کور بود؟ مرد گفت: بله .
پسر پرسید : آیا یک طرف بار شیرین و طرف دیگرش ترش بود ؟ مرد گفت : بله .
حالا بگو شتر کجاست ؟ پسر گفت من شتری ندیدم .
مرد ناراحت شد و فکر کرد که شاید این پسر بلائی سر شتر او آورده و پسرک را نزد قاضی برد و ماجرا را برای قاضی تعریف کرد .
قاضی از پسر پرسید . اگر تو شتر را ندیدی چطور مشخصات او را درست داده ای ؟
پسرک گفت : در راه ، روی خاک اثر پای شتری دیدم که فقط سبزههای یک طرف را خورده بود . فهمیدم که شاید شتر یک چشمش کور بود .
بعد دیدم در یک طرف راه مگس بیشتر است و یک طرف دیگر پشه بیشتر است.
و چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی را نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است .
قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت : درست است که تو بی گناهی ولی زبانت باعث دردسرت شد .
پس از این به بعد شتر دیدی ، ندیدی !!
هرگز از هوش خوب فرزندمان نگوییم، از تلاش زیادش بگوییم.
اگر از هوشش گفتیم، دیر یا زود، با هر شکست یا اشتباه، باور خود را به هوش بالایش و به حرفهای ما از دست خواهد داد.
زندگی جایی نیست که شکست یا اشتباه، اجتنابپذیر باشد. اما وقتی از تلاش زیادش گفتیم، اگر هم شکست یا اشتباه کرد، باورش را به خودش از دست نمیدهد. بلکه تصمیم میگیرد که بهتر و بیشتر تلاش کند.
هر شکستی او را محکمتر و پرتلاشتر خواهد کرد.
ضمن اینکه به تدریج خواهد آموخت، که چیزی باعث افتخار است که برای تلاشش، زحمت کشیده باشد. نه چیزی که با آن، به دنیا آمده باشد.
مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:
نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.
کشیش گفت: بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم.
خوک به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی.
اما در مورد من چی؟
من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا ... .
حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست می کنند.
با وجود این کسی از من خوشش نمی آید.
علتش چیست؟
می دانی جواب گاو چه بود؟
جوابش این بود:
شاید علتش این باشد که "هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم."
هنگام استرس بدن به دلیل احساس خطر، بیشترین خون را به سمت قلب، ریه ها و پاها می فرستد ؛ در نتیجه خون کمتری به مغز می رسد.
کشاورزی یک مزرعه ی بزرگ گندم داشت. زمین حاصلخیزی که گندم آن زبانزد خاص و عام بود.
هنگام برداشت محصول بود.
شبی از شبها روباهی وارد گندمزار شد و بخش کوچکی از مزرعه را لگدمال کرد و به پیرمرد کمی ضرر زد.
پیرمرد کینه ی روباه را به دل گرفت. بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصمیم گرفت از حیوان انتقام بگیرد. مقداری پوشال را به روغن آغشته کرده، به دم روباه بست و آتش زد.
روباه شعله ور در مزرعه به اینطرف و آن طرف می دوید و کشاورز بخت برگشته هم به دنبالش.
در این تعقیب و گریز، گندمزار به خاکستر تبدیل شد...
وقتی کینه به دل گرفته و در پی انتقام هستیم، باید بدانیم آتش این انتقام، دامن خودمان را هم خواهد گرفت!
بهتر است ببخشیم و بگذریم....
ترس از مدرسه رفتن ممکن است دلایل مختلفی داشته باشد؛ وابستگی شدید به مادر، اعتماد بهنفس پایین کودک، ترس از تنهایی و دوری از خانواده، ترس از درس و مدرسه و تنبیه و شنیدن خاطرات بد و نامطلوب از پدر و مادر ازجمله علتهای این ترس است. مادر یا پدری که تجربههای منفی توام با وحشت، ترس و اضطراب خود را از دوران تحصیل و مدرسه و تنبیه و توبیخها به کودک انتقال میدهند و از او میخواهند مواظب رفتارهایش باشد، خواهناخواه، بذر ترس از مدرسه را در افکار او میکارند.
اگر فرزندتان از مدرسه رفتن هراس دارد، هرگز تحقیر و تمسخرش نکنید و هرگز دوست داشتنش را مشروط به مدرسه رفتن نکنید و نگویید اگر مدرسه نروی، دوستت ندارم یا مادرت نیستم و... در اولین روزهای رفتنش به مدرسه هم حتما خودتان یا همسرتان در خانه بمانید تا وقتی برگشت، از احساساتش و اتفاقات مدرسهاش با شما حرف بزند .
با کودک حرف بزنید، به حرفهای کودکتان گوش بدهید، احساسات خود را بروز بدهید، اما مشکل را بزرگ نکنید .
گاهی اوقات، فقط صحبت کردن و گوش دادن به مشکلات، به رفع ترس و اضطراب کودک کمک میکند. در این مواقع «حرف زدن» تنها چیزی است که برای حل مشکل لازم است. بعد از آن سعی کنید احساس بهتری داشته باشید و مشکل را بیش از حد بزرگ نکنید .
از کلام استفاده کنید. روبهروی کودک بنشینید و مستقیم در چشمهای او نگاه کنید. داد نزنید، بلکه با صدایی جدی و محکم به او بگویید کاری را که انجام داده است، دوست نداشتید.
حتما به کار زشت کودک اشاره کنید نه اینکه خود او را مورد سرزنش و توهین قرار دهید.
درون آدمها را در زمان عصبانیت بشناسید حرفهایی که
آدمها در زمان عصبانیت به شما میزنند
واقعی ترین نظر آنها در مورد شماست .
دکتر الهی قمشه ای
پیشرفت بدون تغییر غیرممکن است، و کسانی که نتوانند تفکرات خود را تغییر و بهبود بخشند نخواهند توانست هیچچیز دیگری را نیز بهبود بخشند...
جرج برنارد شاو
"ایستادگی کن"
و به یادداشته باش که
لشکری ازکلاغها
جرات نزدیک شدن به مترسکی که
ایستادگی را
فقط به نمایش می گذارد
ندارند !
ﻣﻬﺮﺑﺎن ﺑﻤﺎﻥ؛
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮﻫﯿﭻ ﮐﺲ
ﻗﺪﺭﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯿﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﺪ
این ﺫﺍﺕ ﻭﺳﺮﺷﺖ ﺗﻮﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎﺷﯽ
تو ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻫﻤﻪ
برﺍﯾﺖ ﺟﺒﺮﺍﻥ می کند...
خوشبختی دیگران ...
هرگز کم نمی کند از " خوشبختی تو "
و ثروت آنان ..!!
هرگز کم نمی کند " رزق تو را "
و صحت آنان ...
هرگز نمی گیرد " سلامتی تو را "
پس مهربان باش..
و آرزو کن برای دیگران ...
آنچه را که آرزو می کنی " برای خودت "
اﮔﻪ ﺗﻮو ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ
ﺷﺎﻩ ﻧﺸﺪﯼ
اون ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ
ﺗﮏ ﺗﮏ ﻣﺸﮑﻠﺎﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ رو
ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻣﯿﺰﺍﺭﻩ
ﺗﺎ ﺗﻮو ﺧﻮﻧﻪ آخر
ﻭﺯﯾﺮ بشه !
ﺗﺎ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺷﺎﻩ ﻭ ﻣﺎﺕ ﮐﻨﻪ!