وبرعکس تمرکز بر یک اندیشه منفی یا دیدن منظره ناخوشایند و یا یادآوری
اشتباهات گذشته خود و دیگران روحیه ای غمگین واندیشه منفی در انسان تولید میکند.
برای روشن تر شدن مسئله کافی است امتحان کنید مثلا دوبار روی یک چیز تمرکز کنید
مثلا روی یک جنازه در اثر تصادف و بار دیگر صحنهای از پیوند
وازدواج یک زوج خوشبخت!
نتیجه روشن است به همین دلیل از این اصل میتوانیم
برای برنامه ریزی کردن روی ًضمیر ناخودآگاه استفاده کنیم..
ومرتب با تمرکز کردن روی افکار مثبت
وخاطرات شیرین پیامهای مثبت و قدرتمندی را
به کامپیوتر ضمیر خود بدهیم.
اگر من بودم هرگز
این کار را نمی کردم!
اما بی برو برگرد روزی
خواهد رسید که آن
«هرگز با اطمینان» ما را
وسط همان داستان
پرت می کند و مشغول همان
عمل نکوهش شده...
کاش می دانستیم
"قصه های زندگی تکراری اند"
فقط جای شخصیت ها
عوض می شوند......
حالا میخواهد حق با شما باشد یا نه
اصلا مهم نیست ...
یک نفر که ترجیحِ مکررش ،
اولویتِ اکیدش به همه ی دنیا
فقط شما باشید
یک نفر که وقتی در غربت دنیا
گم و گور شدید با یک
"دیوونه غصه چی رو میخوری من که هستم "
گفتن ، گند بزند به همه دلتنگی ها
به همه درد ها ، به همه تنهایی ها ...
یک نفر که وقتی خسته روبروی دنیا زانو زدید
فقط با دیدن پیامش بلند شوید
و با همان دنیا ، تا آخر دنیا بجنگید
نه با دیدن چشمانش
و نه حتی با شنیدن صدایش
بلکه فقط با دیدن پیامش
همین..!
انگار بعضیها آنقدر قدرت دارند که میتوانند با یک بار رفتنشان،
تمام دنیایت را در چمدانی با خودشان ببرند .