حتی شده برای زمانی محدود.
گاهی نیاز داری به تنفس در هوایی تازه،
تماشای خورشید و ماه، از دریچهای بیگانه و کلید چرخاندن
در حفرهی دری که نمیشناسی و نمیدانی در پسِ آن چند پنجره
و چند صندلی برای تکیه دادن و آرام گرفتن هست.
گاهی نیاز داری به ندیدنِ آدمهای تکراری.
نیاز داری از کنار آدمهایی عبور کنی که نمیشناسیشان
و هیچ تصویری از سابقهی زیستشان در ذهنت نداری.
دور به معنای فاصله گرفتن از تمام مکانها و چیزها
و کسانی که بر اثر گذر زمان و همجواریِ بسیار،
با آنان خو گرفتهای.
آدمی نیاز دارد گاهی حس کند اهل هیچ جایی نیست
و به هیچ چیز و هیچکسی تعلق ندارد.
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﺪ،
ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﺩﻟﯿﻠﺶ ﺭﺍ نپرسد.
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻐﺾ ﮐﻨﺪ،
ﻭﻟﯽ ﺑﯽ ﺑﻬﺎﻧﻪ.
ﺁﺩﻡ ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﮔﻮﺷﻪﺍﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﺪ،
ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ بغل ﮐﻨﺪ،
ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ، ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻨﺪ …
خدا کند اینبار که پاییز تمام شد؛ زمستان نشود،
بهار شود. خدا کند باران که بند آمد،
خدا کند درختهای خشک، ناگهانی سبز شوند،
آدمهای غمگین، ناگهانی لبخند بزنند و همه چیز، ناگهانی خوب شود.
خدا کند که خدا روی سقف صیقلیِ آسمان برایمان پیغام بنویسد
که «کافیست هرچه غصه خوردید و رنج کشیدید و کسی را نداشتید!
آمدهام اندوه زمین را پاک کنم،
همهتان خوب میشوید، همه چیز درست میشود.»
قانون تکامل در جهان را نمی توان نادیده گرفت یا دور زد!
پروسه تکامل این میوه را ملاحظه کنید!
در مسیر زندگی عجول نباشید و از هر لحظه زندگی لذت ببرید،
یعنی به ناخواسته هایتان توجه نکنید! و ذهن خود را آموزش دهید که زیباییها، فراوانیها و خواسته های زندگیتان را ببیند.
که با کوچک کردنِ آدم ها ، احساسِ بزرگی نکنیم ،
که با قضاوت کردن و وصله چسباندن به دیگران ، نُقلِ هیچ مجلسی نباشیم !
کسی نگفت حقِ دخالت در افکار و باورهایِ هم را نداریم ،
که با خط زدنِ آرزویِ دیگران ، به آرزویمان نخواهیم رسید ،
که با زمین خوردنِ هیچ کس ،
سربلند یا خوشبخت نخواهیم شد !
تا به اینجا رسیدیم ؛
جایی که سرهایمان همه جا هست ،
جز در کار و زندگیِ خودمان !
حتی اگر به قیمت از دست دادن یک رابطه باشد.
اما انسانهای عاقل درک میکنند که گاهی بهتر است
در مشاجرهای ببازند،
تا انسانی که برایشان بسیار باارزش است را حفظ کنند …
که صدای خنده و شادیت تا انتهای جمعه بعد هم برسد،
روزهایِ رفته را به بادِ فـراموشی بسپار
و روزهایِ نیامده را به خدا
چایتْ را سرخوش تر از همیشه بنوش
آدم نیاز دارد گاهی عینِ خیالش نباشد .
آدم نیاز دارد برای یک روز هم که شده
به خاطرِ خودش نفس بکشد...
یک وقتایی زندگی میذارتت جلوی آدم هایی که هیچ وقت ،
فکر نمیکردی حتی باهاشون هم کلام بشی.
یک وقتایی درست تو موقعیتی قرار میگیری که
شاید مدت ها پیش حتی با شوخی و طعنه برای دیگران تعریفش کردی
اما حالا خودت
درست تو همون موقعیتی...
میخوام بگم یک سری اتفاقات دست ما نیست،
برامون رقم میخوره، برامون پیش میاد
اما اینکه چطور بهش نگاه کنیم،
چطور تصمیم بگیریم،
چطور بپذیریمشون
اینها همه دست خود خود ماست
و مهم ترین بخش زندگی هر آدمیه...
اگر اهداف کوچک را مد نظر قرار دهید،
باید در انتظار نتایج کوچک هم باشید.
اهداف بلند را در نظر آورید تا به موفقیتهای بزرگ دست یابید.
این نکته را هم فراموش نکنید؛ بیشتر ایدهها و نقشههای بزرگ
اگر آسانتر از ایدهها و نقشههای کوچک نباشند،
دشوارتر از آنها نخواهند بود.
شاید این جمله قصیر ترین و در عین حال کامل ترین
جملهی غمگین تاریخ باشه.
«از تو توقع نداشتم» انگار کل غم دنیا توشه.
تو این سه تا کلمه و یک حرف اضافه.
توش کلی حرفه. یعنی تو فرق داشتی واسم.
تو با کل دنیا فرق داشتی. کل دنیا زدن زمین منو،
تو نباید میزدی. از تو توقع نداشتم...
از «تو» توقع نداشتم یعنی تو برام خاص بودی.
یعنی تو خاصترین آدم دنیای من بودی.
یعنی تو تنها کسی بودی که باورش داشتم.
«تو» نباید خراب میکردی...
حداقل «تو» دیگه نباید خراب میکردی...
از « تو» توقع نداشتم...
عیناً مثل تعطیلات که نمیشود هم به ییلاق رفت هم به کنار دریا.
آدم مجبور است از بین بیتوجهیهای دنیا
آنهایی را که بیشتر میپسندد انتخاب کند.
که از فرسنگها فاصله راز چشمهایم را بخواند.
پس از سلام پشت گوشی تلفن، حالم را بفهمد.
خندههای دروغینم را باور نکند،
و به غم درونم پى ببرد. به بد نیستم گفتنهایم راضی نشود
و سوال پیچم کند. اصلا گیر بدهد،
سین جیم کند، داد بزند، ولی نگذرد،
رد نشود، رهایم نکند.
کسی در زندگیمان باید باشد.
کسی شبیه به مادر …
آنچه به بن بست ختم می شود،
بی حرکتی است.
راهها همیشه به راهی و دریچه ای و روزنی
خواهند رسید.
ریشه هر بن بستی در فکر غیر متحرک ماست.
بجای نقد کردن یا ایده آل گرا بودن
عمل کن
و از عدم موفقیت نهراس
زندگی به منفعل ها مدال نخواهد داد
ولی به کسانیکه حتی شکست خورده اند
مجال پیروزی خواهد داد.
حرکت کن.
حتی اگر بارها زمین بخوری
و مورد شماتت اطرافیانت واقع شوی ....